میتسه گربه ـ مینی موش (۲۴) (بخش آخر)
جینا روک پاکو
(۱۹۳۱)
برگردان
میم حجری
مینی موش با امیلیو آشنا می شود.
- از زمانی که میتسه گربه ـ مینی موش با اهالی خانه نقل مکان کرده است، خیلی چیزهاعوض شده است.
- زنگ در اینجا بلندتر است.
- یخچال در جای دیگری قرار دارد و در باغچه بوته یاس یافت نمی شود.
- مینی موش به دو گربه بیگانه برخورد می کند.
- ولی با آنها باید بتدریج آشنا شود.
- صبح یکی از روزها ـ اما ـ ناگهان سر و کله سگی در چمنزار پیدا می شود.
- مینی موش چنان موهای بدنش را پر باد می کند که دو برابر بزرگتر از خود جلوه می کند.
- سگ به او دم تکان می دهد.
- «او می خواهد که دوست تو باشد!»، پطر به مینی موش می گوید.
- «نگاه کن، دم تکان می دهد.»
- کسانی که صاحب سگ هستند، او را امیلیو صدا می زنند.
- سگ به خانه بغلی می رود.
- «امیلیو آنجا زندگی می کند»، پطر به مینی موش توضیح می دهد.
- «شاید با همدیگر دوست شدید.»
- مینی موش هنوز نمی داند.
- مهم هم نیست.
- مهم این است که پطر با او ست.
پایان
(۱ آوریل ۲۰۱۰)
+ نوشته شده در دوشنبه نهم فروردین ۱۴۰۰ ساعت 7:13 توسط سیاوش زهری
|