میتسه گربه ـ مینی موش (۱۵)
جینا روک پاکو
(۱۹۳۱)
برگردان
میم حجری
مینی موش خرناس می کشد.
- پطر تمام اوقات در مسافرت با مادر ـ پدر خویش، به یاد مینی موش است.
- «مینی موش از دیدن ما شادمان خواهد شد»، پطر می گوید.
- «از دیدن ما خیلی شادمان خواهد شد!»
- اما بعد وضع از قراری دیگر است.
- مینی موش حتی نگاهی به او نمی کند.
- او فقط به نظافت خود می پردازد.
- انگار کاری مهمتر از خود پاک سازی وجود ندارد.
- «مینی موش دیگر مرا دوست ندارد» پطر می گوید و غمگین می شود.
- مادر اما می خندد.
- «مینی موش فقط رنجیده خاطر است، چون که تو مدت زیادی اینجا نبوده ای»، مادر می گوید.
- «کاری به کارش نداشته باش!
- خواهی دید، چه می شود.»
- واقعا هم.
- بعد از یک ساعت، وقتی که پطر روی مبل می نشیند، مینی موش با پای خودش به سوی او می آید.
- چهره خزواره خود را بر گونه او می مالد و خرناسه سر می دهد.
- «چه خوب است که تو دوباره اینجائی»، مینی موش به زبان بی زبانی می گوید.
- «من دلم برایت تنگ شده بود!»
ادامه دارد.
+ نوشته شده در سه شنبه سوم فروردین ۱۴۰۰ ساعت 5:52 توسط سیاوش زهری
|