میتسه گربه ـ مینی موش (۲)
جینا روک پاکو
(۱۹۳۱)
برگردان
میم حجری
مینی موش جائی برای خود پیدا می کند.
- روزی از روزها آدم های غریبه می آیند.
- سن مینی موش در این روز، دوازده هفته است.
- «یکی از اینها را انتخاب کن!»، مادر ـ پدر به پسرک خود می گویند.
- پطر گربه های کوچولو را ورانداز می کند.
- «از این یکی خوشم می آید!»، پطر می گوید و به مینی موش اشاره می کند.
- آنگاه مینی موش را برمی دارند، نوازشش می کنند و در زنبیلی می گذارند.
- مینی موش جیغ می کشد.
- او می خواهد از زنبیل بیرون رود.
- وقتی در زنبیل را باز می کنند، مینی موش خود را در محیط بیگانه ای می یابد.
- مینی موش به دور و بر خود می نگرد.
- پطر برایش گوشت چرخکرده می آورد.
- گوشت چرخکرده خوشمزه است.
- بعد از غذا مینی موش ـ ظاهرا ـ خوابش برده است.
- وقتی که از خواب بیدار می شود، شب از راه فرا رسیده است و مینی موش تنهای تنها ست.
- او دلش برای مادر و برادرانش تنگ شده است.
- گریه اش می گیرد.
- «میاو میاو»، مینی موش ناله سر می دهد.
- آنگاه در باز می شود.
- «بیا!»، پطر می گوید.
- «تو نباید غمگین باشی!»
- او مینی موش را به تخت خواب خود می برد.
- او را مهربانانه در بغل می گیرد.
- میتسه گربه ـ مینی موش حس می کند که پطر او را خیلی دوست دارد.
ادامه دارد.
+ نوشته شده در شنبه بیست و سوم اسفند ۱۳۹۹ ساعت 12:20 توسط سیاوش زهری
|