جینا روک پاکو

(۱۹۳۱)

 

برگردان

میم حجری

 

تمرین

 

  •     میکائیل باید هر روز تمرین کند.

 

  •     امروز کلاودیا می تواند تمرین میکائیل را تماشا کند.

 

  •     کلاودیا به عنوان تنها تماشاچی در چادر سیرک می نشیند.

 

  •     میکائیل با کمند تمرین می کند و بعد روی طناب می رود.

 

  •     هر از گاهی به کلاودیا لبخند می زند.

 

  •     میکائیل انگار همه حرکات را فقط برای او انجام می دهد.

 

  •     «من شازده ای ام»، کلاودیا می اندیشد.
  •     «و میکائیل پادشاه سیرک است.
  •     حیوان ها ملت ما هستند.
  •     فیل سر دسته حیوان ها ست.
  •     اسب ها واگن ها را می کشند.
  •     میمون ها گل می پاشند.
  •     شتر ریو را بر روی کوهانش حمل می کند.
  •     خرس ها به دنبال آنها همه می روند و لاما بر مزاحمین تف می اندازد.»

 

  •     «سال دیگر، شاید روی طناب، دوچرخه سواری کنم»، میکائیل می گوید.

 

  •     «آه!»، کلاودیا می گوید.

 

  •     «سال دیگر مادر و پدر می خواهند با من و برادران شان به ایتالیا سفر کنند، برای گردش.»، میکائیل می گوید.

 

  •     «در ایتالیا بوده ای؟»، کلاودیا می پرسد.

 

  •     میکائیل با تکان سر می گوید که در ایتالیا بوده است.

 

  •     «خوشایند بود؟»، کلاودیا می پرسد.

 

  •     «گرم بود»، میکائیل می گوید.

 

  •     «ما آنجا کار کردیم.»

 

  •     کلاودیا جورابش را می کشد.

 

  •     «مخفی گاه کجا ست؟»، کلاودیا می پرسد.
  •     «مخفی گاه برای من کجا ست؟»

 

  •     «در واگن اولگا ست»، میکائیل آهسته می گوید.
  •     «در واگن فیل، صندوق علوفه بسیار بزرگی وجود دارد.
  •     در این صندوق جای کافی هست.
  •     وقتی که ما راه افتادیم، تو می توانی بیرون آئی.»

 

  •     کلاودیا ماجرا را در عالم خیال مطالعه می کند:
  •     او به تنهائی در واگن فیل.
  •     بعد اندیشه را کنار می زند.
  •     هنوز کفگیر به ته دیگ نخورده.

 

  •     «شما همیشه در راهید؟»، کلاودیا می پرسد.

 

  •     «آره»، میکائیل می گوید.
  •     «در هر فصل حدود سه هزار کیلومتر می رانیم.»

 

  •     «در زمستان هم؟»، کلاودیا می پرسد.

 

  •     «برای زمستان خانه ای داریم»، میکائیل می گوید.

 

ادامه دارد.