سیر و سرگذشت سیرک بلونی (۲۵)
جینا روک پاکو
(۱۹۳۱)
برگردان
میم حجری
پونی سواری بزرگ
- هورست اسب کوچک لکه داری را وارد صحنه می کند.
- «کی از شما می خواهد که پونی سواری کند؟»، هورست از تماشاچی ها می پرسد.
- «من، من!»، دو نفر از تماشاچی ها می گویند.
- «نگاه کنید.
- اینجا دو کلاه قرمز رنگ هست.
- تنها کسی که کلاه قرمز بر سر داشته باشد، اجازه دارد، پونی سواری کند.»، هورست می گوید.
- «شما باید به کلاهبرداری از سر یکدیگر بپردازید.
- هرکس آخر سر، کلاهی بر سر نداشته باشد، سوار پونی نخواهد شد.»
- معرکه کلاهبرداری شروع می شود و پونی با بی خیالی تمام به تماشا می ایستد.
- بچه ها بیشتر وقت را به کلنجار با یکدیگر می پردازند و به ندرت کسی فرصت سوار شدن بر پونی پیدا می کند.
- اگر هم فرصت پیدا کرد، نمی تواند سوار شود.
- سؤال این است که چرا بچه ها موقع سوار شدن اغلب به زمین می افتند.
- «برای سوار شدن، اول عقب عقب بروید، بعد بدوید و بپرید روی پونی و سوارش شوید!»، هورست می گوید.
- سؤال این است که سوار شدن بر اسب از پشت آسانتر است و یا از طرفین آن؟
- در خنده دار بودن ماجرا تردیدی نیست.
- اکنون این سؤال پیش می آید که گاوچران ها چگونه سوار اسب می شوند؟
- سوار شدن آنها بر اسب همیشه ساده و راحت به نظر می رسد.
- هورست بالاخره بچه ها را سوار پونی می کند و آنها دوری می زنند.
- حالا بچه های هر چه بیشتری از دختر و پسر، آمادگی خود را به پونی سواری اعلام می کنند.
- «آفرین!»، هورست می گوید.
- یکی از بچه ها بالاخره می تواند به تنهائی سوار پونی شود.
- «برای اینکه پاهای درازی دارد»، کلاودیا می اندیشد.
- تماشاچی ها برای پسرک کف می زنند و آفرین می گویند.
- «تماشاچی های محترم!»، رئیس سیرک یکهو سر و کله اش پیدا شده.
- «سیرک بلونی، فردا نمایش خداحافظی اش را در این شهر برگزار می کند.
- فردا در رأس ساعت سه بعد از ظهر.
- برنامه امروز اکنون به پایان می رسد.
- ما امیدواریم که از برنامه ما راضی و خشنود باشید و از شما ممنون و متشکریم!»
- نوای موسیقی فضا را پر می کند.
- «تمام شد؟»
- تمام شد!
- کلاودیا اندکی کف می زند.
- او تصاویر رنگارگ زیادی را به خاطر سپرده است و تمامی سیرک بلونی را نیز.
ادامه دارد.
+ نوشته شده در سه شنبه بیست و سوم دی ۱۳۹۹ ساعت 11:7 توسط سیاوش زهری
|