پروا و پرواز و پارس و پرخاش (۷۳) (قسمت اول)
جمعبندی
از
مسعود بهبودی
مش ویلیام شکسپیر
زمانی كه گفتم:
«تا آخر عمر مجرد می مانم»،
نمی دانستم
آنقدر عمر می كنم كه ازدواج كنم.
چه برداشتی از این اندیشه مش ویلیام دارید؟
تمرین تفکر مفهومی
از آن فراز و این فرود غم مخور
زمانه بر بلند و پست می رود
معنی تحت اللفظی:
از مشاهده دیالک تیک فراز و فرود (کامیابی و ناکامی، پیروزی و شکست) غمگین مباش.
هیون (شتر تندرو) رهوار زمانه از مسیر دیالک تیکی مبتنی بر فراز و فرود می گذرد.
۱
زمانه
یکی از مفاهیم فئودالی ـ قرون وسطایی است.
۲
حافظ
نبود نقش دو عالم
که
رنگ الفت بود
زمانه طرح محبت
نه
این زمان
انداخت
معنی تحت اللفظی:
هنوز دنیا و عقبی
وجود نداشت
که
رنگ دوستی و معاشرت و همدمی وجود داشت.
محبت
را
زمانه
در
این زمان
یعنی به تازگی ها
طرح ریزی نکرده است.
۳
حافظ در این بیت غزل
میان زمانه و زمان فرق فلسفی می گذارد.
۴
زمانه = دهر = روزگار
زمان = ظرفی است که مظروفش
واقعیت عینی یعنی زمانه و هر چیز واقعی و عینی دیگر
است.
۵
سایه
اما
بسان خیلی ها
میان زمانه و زمان علامت تساوی می گذارد.
۶
سایه خیال می کند که زمان
چیزی از جنس هیون است و در حرکت مدام است
۷
فروغ فرخزاد هم همین تصور را از زمان دارد.
زمان گذشت
و
ساعت چهاربار نواخت.
۸
زمان
اما
بسان مکان
ظرف است که مظروفی به نام واقعیت عینی دارد
۹
زمان و مکان
صفات ممیزه ماده اند
اتریبوت ماده اند
۱۰
تریاد زمان و مکان و ماده
۱۱
در مقوله زمان
حرکت مدام و مطلق ماده تجرید می یابد
و
در مقوله مکان
سکون هرازگاهی و نسبی ماده
۱۲
نه
ماده ی بی زمان و بی مکان وجود دارد
و
نه
زمان و مکان بی ماده
و
نه
زمان بی مکان
و
مکان بی زمان
سایه
ارغوانم آنجاست
ارغوانم تنهاست
ارغوانم دارد می گرید
چون دل من که چنین خون آلود
هر دم از دیده فرو می ریزد .
معنی تحت اللفظی:
ارغوانم آنجا ست
و
در نهایت تنهایی می گرید.
بسان دل من
که
لحظه به لحظه
قطره قطره
از
چشمانم فرو می ریزد.
۱
ارغوان
درختی با گل های سرخ شیرین است.
۲
سایه در این بند از شعرش
میان دل و قلب علامت تساوی می گذارد.
بسان سیاوش
۳
دل اما معنی دیگری دارد.
۴
دل به معنی روح
به معنی شعور
به مثابه عالی ترین مقوله فلسفی
است.
دل
به معنی ضمیر است
به معنی ذهن است.
دل همان
mind
انگلیسی
و
Bewußtsein
آلمانی است
۵
دل به این معنا
نمی تواند از دیده فرو بارد.
۶
ایراد اصلی سایه
اندیشیدن با واژه ای قرون وسطایی است
۷
دلیل محبوبیت و معروفیت سایه هم همین است.
۸
واژه های سایه فرقی
با
واژه های حافظ و شهریار ندارند.
۹
مسئله
اما
این است
که
سایه در سنگر طبقاتی دیگری
شعر می سراید
۱۰
به همین دلیل واژه های به ظاهر قرون وسطایی سایه
محتوای مفهومی قرن بیستمی و مدرن دارند
۱۱
محتوای مفهومی مدرنی که کمتر کسی با آنها آشنا ست.
دیالک تیک دیده و دل
شهریار
چشم خود بستم كه ديگر چشم مستش ننگرم
ناگهان دل داد زد:
«ديوانه
من می یبینمش»
۱
ایراد اندیشه نهفته در این بیت شعر شهریار چیست؟
ماجرای اقای نجفی وزیر و شهردار سابق
حریف ژرمانوفیل
این ماجرای اقای نجفی وزیر و شهردار سابق باعث شد یاد ماجرای آقای حسینی اخلاق در خانواده بیفتم !
برنامه ی اخلاق در خانواده که توسط حجت الاسلام حسینی اجرا میشد رو یادتون میاد؟
هدف اصلی برنامه مثلاً امر به معروف و نهی از منکرات بود و جوانان را از گناهان بر حذر می داشت. میدانید عاقبت آقای حسینی چه شد؟
داستان از روزی آغازمی شود که دادگاه میکونوس تمام سران ایران را قاتل و تروریست خواند البته با مدرک و متهمان اصلی که دکترشرفکندی را به قتل رساندند ، توسط قاضی شجاع آلمانی همگی حکم گرفتند که سه متهم ردیف دوم لبنانی بودند و متهم ردیف اول کاظم دارابی ایرانی و به زندان ابد محکوم گشت. جمهوری اسلامی برای آزادی دارابی از هیچ کوششی دریغ نکرد اما نتوانست کاظم دارابی را آزاد نماید. این بود که تصمیم به توطئه گرفتند.
آقای هلموت هوفر بازرگان ثروتمندی بود و در مشهد دفتر بازرگانی داشت شکار خوبی بود. اطلاعات رژیم
دختر ایرانی زیبایی را تعلیم دادند که با آقای هوفر آشنا شود و این آشنا تا حدی رفت که مستر هوفر با دخترک معاشقه می کرد و سرانجام شبی که با دختر ایرانی در مشهد همبستر بود به دام اطلاعاتی ها افتاد. و این همان چیزی بود که رژیم می خواست. فردای آن روز ، در تمام رسانه ها خبر بازرگان آلمانی و رابطه ی نامشروع با دختر مسلمان در جهان پخش شد و بازرگان نگون بخت که به زندان افتاده بود بنابر حکم حاکم شرع فورا حکم اعدام برایش صادر شد.
کشور آلمان به تب و تاب افتاد که چطور چنین کاری امکان دارد وزارت خارجه ی آلمان که تحت فشار خانواده هلموت هوفر قرار داشت، دست به هرکاری میزد برای آزادی این بازرگان اما بی نتیجه و دستگاههای امنیتی ایران تنها یک راه برای نجات جان بازرگان به طور محرمانه پیشنهاد کرده بودند. و آن، آزادی کاظم دارابی در قبال آزادی هلموت هوفربود.
اما قاضی آلمانی هرگز این معامله را نپذیرفت.
آن سوی قضیه جناب آقای حسینی از سوی فرهنگ سرای ایرانی به آلمان دعوت شده بود و چند تا سمینار هم داشت سرویس امنیتی آلمان که سخت در تلاش آزادی بازرگان خود بود. آقای حسینی را شکار خوبی دانستند.
آنان آقای حسینی را به بهانه آنکه مردی بسیار روشنفکر و عالم است پیاپی دعوت می کردند و یک دختر بسیار جذاب وخوشگل را به آقای حسینی معرفی کردند که گویا دخترک می خواهد به دین اسلام مشرف شود!
آقای حسینی استقبال خوبی از خانم جذاب کرد و از دین اسلام چنان چرندیاتی می گفت که دخترک سخت متاثر شده بود اما در باطن آقای حسینی میسوخت برای همخوابی با این دختر خوش تیپ!
دختر شبی در هتل مهمان آقای حسینی شد وغافل از اینکه اتاق آقای حسینی پر از دوربین مخفی و دستگاه شنود است. بالاخره آقای حسینی درس اخلاق را به دختر داد و از اول شب تا صبح با دختر معاشقه کرد. دولت آلمان بدون سر و صدا نسخه ای از فیلم “سوپر اکشن” آقای حسینی با دختر آلمانی را به سفارت خود در ایران فرستاد و تقدیم سران جمهوری اسلامی کرد.
سران حکومت که فیلم را دیدند می خواستند طفره روند و آن را ساختگی قلمداد می کردند اما سفیر آلمان با خونسردی گفت ما نه بوق و کرنا می زنیم و نه بخاطر معاشقه کسی را اعدام می کنیم فقط این فیلم راپخش می کنیم و آقای حسینی هم آزاد است.
دولت ایران دیگر سخت گیر افتاده بود: پرسیدند ، چه می خواهید؟
گفتند “بازرگان آلمانی باید هرچه سریعتر آزاد شود.” و کمتراز ۲۴ ساعت بازرگان آزاد شد.
چیزیکه عوض داره گله نداره !!
بعد از برگشت حسینی به ایران آلمان فیلم رو برای زنهای حسینی فرستاد و دو زن حسینی با هماهنگی با یکدیگر در آفتابه اش اسید ریخته و آلت تناسلی او را سوزاندند.
این روایت تا سال ها بعد موضوع شوخی شخصیت های سیاسی با حسینی بود، از جمله سال 89 در دیداری که با آقای حسن خمینی داشت، اطرافیان آقای حسن خمینی می خندیدند و حسینی نیز که موضوع را می دانست خطاب به آنان میگفت که «سالم است، اگر می خواهید نشان دهم تا مطمئن شوید».
حالا هم داستان افشاگریهای نجفی در مورد قالیباف و پسرش در استرالیا که نفر اجیر کرده بود تا از پسر قالیباف در استرالیا فیلم و عکس تهیه کند و اعتراف دزدیهای پدر را از پسر در حال مستی گرفت، کار دست نجفی داد و امروز او با طناب دار و قصاص بخاطر قتل یکی از پرستوهای اطلاعات حال و احوال پرسی می کند!!
میترا استاد که متولد ۶۲ بود و تقریبا هم سن دختر جناب نجفی بود چنان هوش از سر شهردار سابق برده بود که فراموش کرده بود ممکن است قالیباف و دوستانش دامی بزرگ برای او پهن کرده باشند.
باز هم هرچه عوض دارد گله ندارد
ادامه دارد.
