سیری در سخنان گوهر مراد (۳)
گوهر مراد و جلال و سران فدائی
مصاحبه ی ضیاء صدقی با
غلامحسین ساعدی
(فروردین 1363)
تحلیلی ازیدالله سلطانپور
بیوگرافی
ادامه
و خود من بعدها احساس گناه وحشتناکی کردم
برای اینکه ماها را می ریختند توی خیابان و ما بچه ها می رفتیم
داد می زدیم
مثلاً «مرگ بر مصدق»،
«مصدق عامل امپریالیسم»
و از این مزخرفات می گفتیم.
· این سخنان گوهر مراد به چه معنی اند؟
1
و خود من بعدها احساس گناه وحشتناکی کردم
· این سخنان گوهر مراد، نوعی توبه نامه است.
· نوعی اعتراف به معاصی خویش به عنوان کودکی که هنوز ریش در نیاورده است.
· گوهر مراد را باید به عنوان مراد توابین داوطلب محسوب داشت.
2
و خود من بعدها احساس گناه وحشتناکی کردم
برای اینکه ماها را می ریختند توی خیابان و ما بچه ها می رفتیم
داد می زدیم
مثلاً «مرگ بر مصدق»،
«مصدق عامل امپریالیسم»
و از این مزخرفات می گفتیم.
· این توبه نامه گوهر مراد که مطلقا داوطلبانه و بدون شکنجه و شلاق و تهدید و توهین صورت می گیرد، نه به معنی انتقاد از خود و خودی، بلکه به معنی تنفر از خود و خودی است.
· به معنی تخریب خود و خودی است.
· به معنی خودستیزی است.
· فرمی از مازوخیسم است.
3
و خود من بعدها احساس گناه وحشتناکی کردم
برای اینکه ماها را می ریختند توی خیابان و ما بچه ها می رفتیم
داد می زدیم
مثلاً «مرگ بر مصدق»،
«مصدق عامل امپریالیسم»
و از این مزخرفات می گفتیم.
· گوهر مراد در سنت جلال آل احمد و احمد شاملو، خود را به دلیل نوجوانی تبرئه می کند، تا مدافعان خود مختاری ملی را، فرقه دموکرات آذربایجان را محکوم کند و به مثابه مشتی کلاش عوامفریب جا بزند.
· گوهر مراد اصلا عین خیالش نیست که همین مصدق همین فرقه دموکرات آذربایجان را برسمیت نمی شناسد و مجبور به فعالیت زیر زمینی اش می کند.
· اینکه هنوز چیزی نیست.
4
· گوهر مراد به ترکیب کابینه مصدق که بخش اعظم اعضای آن از مرتجع ترین فئودال ها تشکیل یافته و نتیجتا حزب توده را و فرقه دموکرات آذربایجان را به مخالفت واداشته، حتی اشاره ای نمی کند.
· او پس از گذشت ربع قرن، دیگر کودک نیست و می تواند اندکی به هر مصیبتی بخواند و بشنود و بیندیشد.
5
· ضمنا مصدق در مقایسه با شخصیت های فرقه دموکرات آذربایجان بلحاظ خاستگاه و پایگاه طبقاتی، اصلا مترقی نیست.
· مصدق در بهترین حالت و بطور فرمال، نماینده بورژوازی لیبرال متمایل به اشرافیت بنده دار و فئودال و روحانی بوده است.
· بورژوازی از اواخر قرن 19 و بویژه در قرن بیستم، دیگر نه لیبرال است، نه ضد فئودالی است، نه ضد روحانی است، نه ضد مذهبی و نه حتی مترقی.
· این بورژوازی را بورژوازی واپسین می نامند که تا مغز استخوان ارتجاعی است.
· این بورژوازی متحد ارگانیک اشرافیت بنده دار و فئودال و روحانی و مذهب و کلیسا و کنیسه و مسجد و منبر و محراب است.
· این بورژوازی اکنون حتی متحد فوندامنتالیسم از هر نوع است.
· پرچم لیبرالیسم را، پرچم برنامه ای بورژوائی آغازین مترقی را، پرچم شعارهای کلاسیک «آزادی ـ برابری ـ برادری» را دیری است که پرولتاریا بدوش مجروح خود می کشد.
6
و خود من بعدها احساس گناه وحشتناکی کردم
برای اینکه ماها را می ریختند توی خیابان و ما بچه ها می رفتیم
داد می زدیم
مثلاً «مرگ بر مصدق»،
«مصدق عامل امپریالیسم»
و از این مزخرفات می گفتیم.
· گوهر مراد در جو پسیکولوژیکی ئی که ضیاء صدفی پدید آورده، چنان وانمود می کند که انگار فرقه دموکرات آذربایجان فقط و فقط «بچه ها» را با آب نبات فریب می داده، بسیج می کرده و رهسپار خیابان ها می ساخته تا «مرگ بر مصدق» بگویند.
· گوهر مراد «سوراخ دعا» را گم کرده است.
7
· چون کسانی که کودکان مردم را آلت دست ارتجاع فئودالی و فوندامنتالیستی و فاشیستی قرار داده اند، نه حزب توده و نه فرقه دموکرات آذربایجان، بلکه نزدیک ترین «رفقای» جلال آل احمد و احمد شاملو و گوهر مراد بوده اند.
· فدائیان کذائی و مجاهدین فضائی بوده اند.
· گوهر مراد می تواند نظری به رهنمودهای اشرف دهقانی در لندن بیندازد و ببیند که چه کسانی کودکان کودکستان ها را مسموم و مسلح می کنند و زمینه را برای صعود فوندامنتالیسم و فاشیسم به قله های قدرت هموار می سازند.
8
بعدها من برای جبران این قضیه بود
که حتی درست بعد از همین کاتاستروف سال 1357
وقتی به من پیشنهاد کردند
من حاضر شدم که بنشینم و مقدمه های مفصل بر نطق های دکتر مصدق
بنویسم که آلبوم اولش درآمد.
· ما باید این نطق های مصدق را مورد تأمل و تحلیل قرار دهیم و ببینیم که چه محتوائی دارند.
· ولی مقدمه نویسی برای سخنرانی های عوامل طبقه حاکمه و بورژوازی هنر نیست.
· هنر دفاع از منافع استراتژیکی توده ها ست.
· هنر دفاع از احزاب و فرقه های طرفدار توده ها ست.
· هنر انتشار سخنرانی های پیشه وری و دیگر سران سلحشور فرقه دموکرات آذربایجان است.
· هنر پاسداری و حمایت از میراث نظری و عملی گرانبهای حزب توده است.
· امروزه پس از روی کار آوردن اجامر فئودالی ـ روحانی ـ فوندامنتالیستی و اشاعه تمامکشوری ایده ئولوژی فاشیستی، همه از دم، سنگ مصدق به سینه می زنند تا به صورت سیاه خویش رنگی به درد بخور ببخشند.
بیوگرافی
ادامه
آن موقع اینطوری بود،
فرقه دموکرات اصلاً هیچ میانه ای با جریاناتی که در داخل چیز بود.
تقریباً همان خط حزب توده را می رفت.
· اگر گوهر مراد، به هنگام مصاحبه با ضیاء صدفی، هوش و حواسی می داشت، می شد مکاتباتی را که میان پیشه وری و سران جنبش های اجتماعی در سایر واحدهای ملی صورت گرفته اند، نشانش داد و ثابت کرد که بر خلاف تصورات او، «فرقه دموکرات آذربایجان با جریانات داخل چیز»، میانه داشته است، آنهم چه میانه ای.
· فرقه دموکرات آذربایجان در ایران همان فونکسیون انقلابی را آماج خود قرار داده بود که انقلاب اکتبر در جهان.
· آذربایجان می بایستی کانون روشنگری در سراسر کشور گردد و فونکسیون سرمشق برای رهایش اجتماعی داشته باشد.
· ایده اصلی پیشه وری همین بوده است و در مکاتبات او نیز بکرات انعکاس یافته است.
1
تقریباً همان خط حزب توده را می رفت.
· تاریخ حقیقی فرقه دموکرات آذربایجان هنوز تحریر نیافته است.
· خلاصه کردن فرقه دموکرات آذربایجان در حل مسئله ملی، اگر به دلیل خریت نباشد، به دلیل خیانت به منافع ملی است.
· جنبش انقلابی تحت رهبری فرقه دموکرات آذربایجان، قبل از همه، محتوای ضد فئودالی داشته است.
· توده های مولد و زحمتکش تحت هدایت فرقه دموکرات آذربایجان می بایستی وظایف بورژوائی انقلاب اجتماعی را بدوش کشند و جامعه را از شر فئودالیسم و دیگر بقایای نکبت بار فرماسیون های اجتماعی ـ اقتصادی ماقبل سرمایه داری آزاد سازند.
2
تقریباً همان خط حزب توده را می رفت.
· فهم و فراست سران فرقه دموکرات آذربایجان ستایش انگیز بوده است.
· اگر جنبش دموکراتیک مردم آذربایجان را با جنبش های دیگر در دیگر واحدهای ملی و قومی ایران مقایسه کنیم، به تفاوت و حتی تضاد ایده ئولوژیکی آنها پی می بریم.
· هسته مرکزی رهبری جنبش دموکراتیک آذربایجان، به تسلیحات ایده ئولوژیکی مارکسیستی ـ لنینیستی مسلح بوده است.
· فرقه دموکرات آذربایجان تجارب دیگر کشورهای عقب مانده را در مسیر حرکت به سوی پیشرفت و رهایش از شر فئودالیسم مورد استفاده قرار می داد و از هر گونه شتابزدگی و آوانتوریسم پرهیز می ورزید.
· گوهر مراد احتمالا در سطح آگاهی همان ایام نوجوانی درجا زده است و به همین دلیل قادر به درک کیفیت بلحاظ نظری و عملی و شخصیتی متعالی رهبری فرقه دموکرات آذربایجان نبوده است.
3
تقریباً همان خط حزب توده را می رفت.
· گوهر مراد حتی از تاریخ جنبش انقلابی ایران بی خبر مانده است.
· حزب توده با قبضه قدرت از سوی فرقه دموکرات آذربایجان غافلگیر شده بود و در آغاز اصلا و ابدا موافق اعلام خود مختاری در آذربایجان نبود.
· واحد حزب توده در آذربایجان ـ به روایاتی ـ مستقلا به وحدت عمل با فرقه دموکرات آذربایجان رسیده بود و حزب توده را در مقابل عملی انجام یافته قرار داده بود.
· کدام «تقریبا همان خط حزب توده»؟
4
تقریباً همان خط حزب توده را می رفت.
· انسجام و خلوص طبقاتی رهبری فرقه دموکرات آذربایجان احتمالا بمراتب بهتر از انسجام طبقاتی رهبری قروقاطی حزب توده بوده است.
· در رهبری فرقه دموکرات آذربایجان، از زباله هائی شبیه خلیل ملکی و جلال آل احمد و غیره خبری نبود.
· حزب توده تحت فشار توده های انقلابی حزب بویژه در آذربایجان، به همکاری با فرقه دموکرات آذربایجان می پردازد و پس از سرکوب فرقه دموکرات آذربایجان و حزب توده به وحدت تشکیلاتی می رسد.
· گوهر مراد نه فرقه دموکرات آذربایجان را می شناسد و نه حزب توده را.
· پریشان اندیشی گوهر مراد را نمی توان متوجه نشد.
· بیچاره، ملتی که سطح دانش روشنفکرانش پایین تر از سطح فکری عوام الناس بی سواد است.
5
سؤال: پس شما قبل از 28 مرداد به همین علت زندانی شدید؟
· چه سؤال عجیب و غریبی از ضیاء صدفی!
· ضیاء صدفی پریشان اندیش تر از گوهر مراد است.
· این سؤال ضیاء صدفی در رابطه معنوی ـ منطقی با جواب سابق گوهر مراد، بدان معنی است که گوهر مراد به دلیل اینکه «فرقه دموکرات اصلاً هیچ میانه ای با جریاناتی که در داخل چیز بود»، نداشت و «تقریباً همان خط حزب توده را می رفت»، توسط دولت مصدق بازداشت و زندانی شده است.
· شنیدنی تر و خواندنی تر از سؤال صدفی، جواب گوهر مراد است:
6
تقریباً می شود گفت که علتش فقط مسئله ی روزنامه نبود.
· هم پریشان اندیشی گوهر مراد و هم نیت او در جهت تطهیر دولت مصدق، از همین جمله تق و لق مبتنی بر «تقرب و تقریب» آشکار می گردد:
· علت بازداشت و زندانی کردن او توسط دولت مصدق «تقریبا» به دلیل تعلق او به فرقه دموکرات آذربایجان نبوده است.
· پس چه بوده است؟
7
آن موقع خیلی شل و ول بود مثلاً رکن دو بود و شهربانی بود.
وقتی یک نفر را می گرفتند می بردند دو سه تا سیلی می زدند
و اندکی که
بنشین سر جایت پسر،
برو درست را بخوان
شاگرد خوبی باش،
چه کار به این کارها داری،
آینده ات را خراب نکن.
· گوهر مراد اکنون از موضوع بکلی خارج می شود.
· به جای جواب دادن به سؤال صدفی، پرت و پلا سرهم بندی می کند تا با مقایسه سازمان سرکوب مصدق با ساواک شاه، دولت مصدق را به آب زمزم بشوید.
· نویسنده طراز اول کشور، ظاهرا قادر به کشف دلیل تفاوت میان سازمان سرکوب دولت مصدق با ساواک شاه نیست.
· گوهر مراد بسان عوام الناس در سطح چیزها و پدیده ها پرسه می زند و قادر به دست بردن به ریشه قضایا نیست.
8
گوش آدم را می گرفتند و می کشیدند و می بردند آن تو
و بعد هم در زندان را باز می کردند و با تیپا می انداختند بیرون
که برو بازی ات را بکن.
· بالاخره چی، جناب گوهر مراد؟
· زندانی ات کرده بودند و یا فقط بازداشتت کرده بودند و بعد به تیپائی بیرونت انداخته بودند؟
· اگر با این حواس پرتی ادامه دهی، ضیاء صدفی را هم حتی گیج و سردرگم خواهی ساخت.
9
آره، ولی درست بعد از آنکه ساواک واقعاً پایه گرفت
و محکم شد و اینها
دیگر قضایا سخت تر شد.
· این جواب سؤال ضیاء صدفی که نیست.
· ساواک چه ربطی به سازمان سرکوب دولت مصدق دارد؟
· ساواک سازمان انقلاب ضد فئودالی سفید است.
10
اوایل ساواک در این قضایا کاره ای نبود، می خواست شکل بگیرد.
یک موجود آمورفی بود عین یک ژله افتاده بود توی مملکت
نمی دانست مثلاً چکار بکند.
· گوهر مراد واقعا بی خبر از خدا و خرما ست و خیال می کند که در زمان مصدق، ساواک وجود داشته است.
11
حالا کارشناس داشتند نداشتند، که حتماً داشتند،
آن خرپاهای ساختمان وحشت دقیقاً ریخته نشده بود
و یواش یواش خوب ریخته شد.
مثلاً تا نزدیک 1340 و اینها آدم همچین وحشتی از ساواک نداشت،
بعد از آن دیگر شمشیر را تیز کردند
و موجوداتی تربیت کردند که به آنجا رسید.
· اکنون مسئله حتی از زبان گوهر مراد حواس پرت، تبیین می یابد.
· ساواک برای انجام انقلاب بورژوائی سفید تشکیل می شود.
· ساواک سازمان سرکوب اشرافیت بنده دار و فئودال و روحانی و بورژوازی سنتی است.
· هر انقلابی در هر جای جهان به چنین سازمانی نیاز دارد.
· انقلابات بورژوائی و حتی پرولتری به سازمان امنیت و سرکوب نیاز داشته اند و خواهند داشت.
· دیکتاتوری شاه پس از انقلاب سفید ماهیتا دیکتاتوری انقلابی ـ بورژوائی ـ ضد فئودالی ـ ضد روحانی است.
· شاه پس از انقلاب ضد فئودالی سفید، فقط بظاهر همان شاه سابق است.
· شاه در زمان مصدق یکی از اعضای متعلق به اشرافیت بنده دار و فئودال و روحانی و بورژوازی بوده است.
· شاه در زمان مصدق فرقی با کاشانی و خمینی و غیره نداشته است.
· شاه پس از انقلاب سفید، اما بورژوا ست.
· فئودال بورژوا شده است.
· نماینده بورژوازی مدرن است.
· شاه و دربار در مقایسه با اشرافیت بنده دار و فئودال و روحانی و بورژوازی بازار و سنتی، انقلابی اند.
· مترقی ترند.
· ساواک سازمان سرکوب بورژوازی مدرن است.
· سازمان انقلاب ضد فئودالی سفید است.
· ساواک اصلا قابل مقایسه با رکن فلان و بهمان نیست.
سؤال: در سال 1332 که 28 مرداد اتفاق افتاد
بنابراین شما 18 سال تان بود.
جواب: دقیقاً نمی توانم بگویم 18 سالم بود.
سؤال:
خب بله دیگر،
اگر در سال 1314 به دنیا آمدید آن موقع 18 سال تان بوده باشد.
جواب
تقریباً آره.
· عجب، هوش و حواسی!
· دکتر کشور عه هورا جمع و تفریق هم بلد نیست.
· در سنین زیر 18 سال، با فرقه دموکرات آذربایجان همکاری کرده و پس از یک ربع قرن تفکرات عمیق، به نتایج جهاندگرگونساز رسیده است.
· بی آنکه قادر به کم کردن 1314 از 1332 باشد.
· اما چه باک که علامه ای دم دست است که ضیاء صدفی نام دارد.
1
تا توانی می گریز از یار بد
یار بد، بدتر بود از مار بد:
مار بد تنها تو رابر جان زند،
یار بد بر جان و بر ایمان زند.
· آدم بی اختیار یاد دو یار غار گوهر مراد ـ جلال آل احمد و احمد بامداد ـ می افتد.
· با احمد بامداد هم علامه دیگری به نام دکتر نورالدین سالمی مصاحبه می کند و معنی واژه هائی از اشعارش را می پرسد و در جواب، می شنود:
· «نمی دانم.
· برو از پاشائی بپرس.»
· گوهر مراد فوت و فن بند بازی را هم از جلال آل احمد و احمد بامداد آموخته است:
· آن سان که ویراژ می دهد و از موضوع سن و سال خارج می شود و به در و دیوار فرقه می زند:
2
خیلی جالب است، دو روز یا سه روز
اصلاً همه ی ما یک جایی بود بنام پل سنگی در تبریز
و آنجا منتظر بودیم که به ما اسلحه بدهند،
ما می خواهیم در مقابل کلت ها بایستیم.
بچه بودیم اصلاً،
اگر اسلحه را می دادند من نمی دانستم باید با آن بازی کنم
یا لوله اش کجا ست،
نمی دانم گلنگدنش کجا ست.
فرقی نمی کرد
ولی می گفتیم ما اسلحه می خواهیم.
· مگر بچه قادر به تمیز لوله تفنگ از موله تفنگ نیست؟
· ضمنا منظور از «کلت ها» چیست؟
· علاوه بر این، این جواب کدام سؤال ضیاء صدفی است؟
3
می گفتند نخیر آرام بنشینید، سه روز دیگر تمام می شود.
باز از بالا دستور می آمد که دست به هیچ کار نزنید
آرام بنشینید، خفه شوید ساکت بنشینید، بچه بازی در نیاورید،
این (؟) ادامه پیدا نمی کند.
که دیدیم چقدر ادامه پیدا کرد.
· اگر بچه بودید و قادر به تمیز تفنگ از اسباب بازی نبودید، برای چه فرقه مرتب دکتر می فرستاد و والیوم تجویز می کرد که تسکین یابید و «بچه بازی در نیاورید»؟
· این حرف ها آدمی را به یاد خالی بندی های جلال آل احمد و احمد بامداد می اندازند:
الف
· از جلال آل عبا می پرسند:
· « دانشجویان کشور عه هورا در شرایط کنونی، چه باید بکنند؟»
· جلال خالی بندان هم بلا فاصله رهنمود می دهد:
· «تفنگ بردارند و لوله های نفت خوزستان را سوراخ کنند.»
ب
· احمد بامداد هم به دکتر خصوصی اش می گوید:
· «به هنگام انقلاب پیام فرستادم به ژان پل سارتر که بیاید تا دو تایی با هلیکوپتر در پالایشگاه نفت خوزستان پیاده شویم.
· ولی ازش خبری نشد.»
· احمد بامداد احتمالا می خواست با ژان پل سارتر تفنگ بردارد و وصیت جلال را جامه عمل بپوشاند.
· آیدا به نیابت از سوی ژان پل سارتر می گوید که او در آن در هنگام کور بود.
· به همین دلیل نیامد.
· و گرنه حرف بامداد اول و آخر را زمین نمی انداخت و فوری به خدمتش می رسید.
4
سؤال: فعالیت حزب توده در تبریز، در آذربایجان به طور کلی
در آن موقع با فعالیت فرقه دموکرات ادغام شده بود؟
جواب: سینکرون بودند، می دانید؟
در یک طیف بودند.
· منظور ضیاء صدفی از این مصاحبه چیست؟
· آشنا کردن خوانندگانش با تاریخ فرقه دموکرات آذربایجان و حزب توده؟
· با مصاحبه، آنهم با کسی که هوش و حواسی ندارد که نمی توان به تحلیل رئالیستی تاریخ فرقه و حزب توده نایل آمد.
· خاطره پرسی، خاطره گوئی و خاطره نویسی همیشه و همه جا، برای پر کردن جای خالی خرد اندیشنده است، اگر برای خر کردن خلایق نباشد.
5
ولی اگر یادتان باشد فرقه دموکرات
خیلی دقیق
با حزب توده اختلافات عمیقی داشت
سال 1324 را می گویم.
· حالا گوهر مراد حواس پرت سخنان قبلی خود را نفی می کند و تصحیحات ما را تأیید.
· پس فرقه دنباله رو حزب توده نبوده است.
· پس رهبری فرقه از شخصیت های خود اندیش و خود مختار و مستقل تشکیل شده بود.
6
زمان پیشه وری، حزب توده با خط مشی فرقه شدیداً مخالف بود.
من یک دوستی داشتم که پیرمردی بود ،
قاضی دادگستری هم بود،
او برای من تعریف می کرد که
از طرف حزب توده،
مامور شده بود که بیاید برای بهم ریختن جلسه رسمی فرقه
و او آمده بود در تبریز و صندلی را برداشته بود
و به طرف پیشه وری پرت کرده بود.
· هنر نزد عیرانیان است و بس.
· اگر قضیه واقعا از این قرار باشد، باید به حال و روز حزب توده زار زار گریست.
· حزب توده به جای ارسال هیئتی برای هماندیشی و مبادله فکری، قاضی قلچماقی می فرستد تا صندلی بردارد و به سوی پیشه وری پرت کند.
· چرا قاضی و نه قلدر؟
· چرا صندلی و نه سنگ و چوب و چماق و توپ و تفنگ؟
7
من می خواستم ته و توی قضیه را دربیاورم
که ببینم چرا با پیشه وری مخالف است.
· حزب توده با پیشه وری مخالف بود و یا ـ احتمالا از دید رهبری حزب توده ـ با اعلام نا به هنگام خودمختاری ملی؟
· خود مختاری ملی همه خلق ها که در هر صورت جزو مطالبات برنامه ای حزب توده بوده است.
8
پیشه وری آدم فوق العاده ای بود از یک نظر و از خیلی نظرهای دیگر.
· جمله بندی دکتر کشوری را باش:
· کسی که از خیلی نظر ها فوق العاده باشد، بطور اوتوماتیک از یک نظر هم فوق العاده است.
· اکنون باید با پیشه وری شناسی گوهر مراد هم آشنا شد:
9
یکی اینکه شخصیت بی نظیری بوده
که در مورد این آدم وحشتناک ظلم شده،
تا آنجایی که من از اینور و آنور شنیدم.
· پس روند و روال تشکیل نظر راجع به پیشه وری و هر چیز و هر کس دیگر، از دید گوهر مراد، «شنیدن از اینور و آنور» است.
· اگر خواجه شیراز این مصاحبه را می خواند، فریاد می زد:
بیا و کشتی ما
در شط شراب انداز
10
سؤال:
ممکن است این را توضیح بدهید؟
جواب:
البته از نظر اخلاق شخصی
پیشه وری نادر بود،
· پس دلیل «بی نظیری شخصیت پیشه وری» نه دانش و شعور و کرد و کار او، بلکه «اخلاق شخصی» او بوده است.
· جالب اما توضیحات گوهر مراد راجع به اخلاق شخصی او ست:
11
با جماعت 53 نفر او را گرفته بودند.
این جزو 53 نفر نبود ولی با آنها همبند بود
· طرز تفکر و طرز تبیین شلخته و تق و لق به همین می گویند:
· خواننده و شنونده با خواندن و شنیدن جمله اول به این نتیجه می رسد که پیشه وری با 53 نفر رابطه داشته است و با خواندن جمله دوم بکلی گیج می شود.
· ضمنا همبند بودن با گروهی به معنی «شخصیت بی نظیر بودن کسی» نمی شود.
12
و پیشه وری آدمی بود که در رفتارش
اینکه مثلاً غذا را از سیب آنها نخورد،
مراعات آنها را بکند و به دیگران برسد از آنجا.
· کسی باید از ضیاء صدفی بپرسد که معنی این جفنگ گوهر مراد را فهمیده است؟
· دلیل اخلاق شخصی برجسته پیشه وری این بوده که از «غذا را از سیب 53 نفر نمی خورد و مراعات حال آنها را می کند.»
13
یک آدم با فرهنگی بود و می دانست چکار می تواند بکند
و من فکر می کنم اگر کسی بخواهد اینکار را بکند
تنها سند زنده در شرایط فعلی آقا بزرگ علوی است.
· عجب سجایائی به پیشه وری بخت برگشته نسبت داده می شود.
· منظور گوهر مراد این است که خودش راجع به پیشه وری چیز به در بخوری نمی داند و ضیاء صدفی بهتر است که از بزرگ علوی بپرسد.
· در جمله بعدی گوهر مراد، منظور او روشن می شود:
14
آقابزرگ راجع به پیشه وری خیلی حرف های فوق العاده ای دارد
و یکبار هم که به تهران آمده بود با هم قرار گذاشتیم
که بنشیند و اینها را بنویسد.
· اگر بزرگ علوی راجع به پیشه وری نظری دارد، چه ربطی به تو دارد و ضمنا خودت بر چه اساسی ادعا می کنی که پیشه وری شخصیت بی نظیری بوده است؟
ضیاء صدفی
قرار است که با ایشان مصاحبه کنیم.
· کسی باید به ضیاء صدفی بگوید که اوقات خود و خواننده ها را با مصاحبه این و آن تلف نکند.
· برای آشنائی مقدماتی با پیشه وری و هر کس دیگر ـ قبل از هر چیز ـ بهتر است که به بیوگرافی او نظری بیافکند.
· بعد آثار عملی و نظری او را مورد تحلیل دیالک تیکی قرار دهد.
· راه بهتری برای آشنائی با کسی وجود ندارد.
میر جعفر جوادزاده خلخالی
(سید جعفر پیشه وری)
(1272 ـ 1326)
سیاستمدار، روزنامه نگار و مبارز انقلابی کمونیست
نخست وزیر حکومت ملی آذربایجان
و مؤسس فرقه دموکرات آذربایجان
از بنیانگذاران و عضو کمیتهٔ مرکزی حزب عدالت
در باکو
از مؤسسین حزب کمونیست ایران
در نخستین کنگره آن
و دبیر مسئول تشکیلات این حزب در تهران
سردبیر روزنامه دو زبانه
( ترکی آذربایجانی ـ فارسی )
حریت
سردبیر روزنامه کامونیست که در ۱۹۲۰ در رشت منتشر می شد
و گرداننده اصلی روزنامه حقیقت بود
که در ۱۹۲۱-۲۲ در تهران منتشر می شد.
ناشر روزنامه آژیر در تهران
پایان
+ نوشته شده در یکشنبه چهارم فروردین ۱۳۹۸ ساعت 4:25 توسط سیاوش زهری
|