غلامحسین ساعدی با جلا آل احمد و سران فدائی

 

مصاحبه ی ضیاء صدقی 

با

غلامحسین ساعدی

(ژوئن ۱۹۸۴)  

(فروردین 1363)  

سرچشمه:

اخبار روز

 

تحلیلی از

یدالله سلطانپور

 

ویرایش از تارنمای دایرة المعارف روشنگری

با سپاس از 

حسین تندیسگر

 

  

این قضیه

که صمد را ساواک کشته

به نظر من  

اصلاً واقعیت ندارد. 

 

صمد توی رودخانه ارس افتاده و مرده

و آدمی که با او همراه بوده و به عنوان عامل قتلش می گویند

یک افسر وظیفه بوده

که من بعداً او را هم دیدم

و این آدمی بود 

که با سعید سلطانپور کار می کرد 

 

و موقعی که سه نفری آمده بودند 

در تبریز

و کمیته چیز را تشکیل داده بودند

یکی از آنها همان آدم بود که با صمد بود.

 

صمد آنجا مرده بود

و بعد این شایعه را

در واقع 

آل احمد

به دهان همه انداخت.

 

· غلامحسین ساعدی (گوهر مراد) یکی از اصیل ترین و مهمترین روشنفکران کشور عه هورا ست.

· آشنائی با جهان بینی او یکی از آرزو های ما بوده و این مصاحبه شاید از این بابت مائده ای برای ما باشد.

· ساعدی از نزدیک ترین آشنایان نیما و جلال آل احمد و صمد بهرنگی و بهروز دهقانی و احتمالا سران فدائیان به اصطلاح «خلق» بوده است.

  

1

این قضیه

که صمد را ساواک کشته

به نظر من اصلاً واقعیت ندارد.

 

· سؤالی که ما را به خود مشغول می دارد، همان سؤالی است که همشهری ساعدی را به خود مشغول داشته بود و به معروف ترین سؤال بشریت بدل شده است:

 

گفته ای، «جانم به قربانت، ولی حالا چرا؟»

 

2

این قضیه

که صمد را ساواک کشته

به نظر من اصلاً واقعیت ندارد.

 

· پس از مرگ صمد بهرنگی، مجله آرش ویژه نامه ای به مناسبت مرگ بهرنگ منتشر کرد که ضمنا ساعدی هم مقاله ای در آن داشت.

· جلال آل احمد در این ویژه نامه ی آرش، با هن و هن آخوندی خود همین اتهام را تبیین می دارد و نق می زند.

· بعد فانتزی سکنه کشور عه هورا کمافی السابق فعال می شود و صمد به مقام شهیدی ارتقا می یابد.

 

· چرا ساعدی سکوت اختیار می کند؟

 

3

این قضیه

که صمد را ساواک کشته

به نظر من اصلاً واقعیت ندارد.

 

· دلیل سکوت ساعدی به احتمال قوی، این است که این مرگ به حساب ساواک مأمور گذاشته شده است و ساواک سازمانی بوده که ساعدی و هر مخالفی را بی رحمانه سرکوب کرده است.

· ازاین رو، تضعیف ساواک به مثابه چشم و گوش طبقه حاکمه و دربار در رأس آن، برای ساعدی مفید و مجاز بوده است.

· اگرچه حقیقت عینی فدا شده است.

 

· سؤال اکنون این است که چه باید کرد؟

· همین رویه و روال را ادامه باید داد و یا در آن تجدید نظری اعمال باید کرد و به ملت دروغ نباید گفت؟

 

4

این قضیه

که صمد را ساواک کشته

به نظر من اصلاً واقعیت ندارد.

 

· چون در این سی و اندی سال، اتهاماتی نیز به اجامر جمهوری فعلی نسبت داده شده است.

· یکی از اتهامات این  است که دختران باکره خلق قبل از اعدام بالاجبار به عقد اجامر در آورده شده اند و عملا مورد تجاوز قرار گرفته اند و حتی پشیزی که در قرار داد عقد تعیین شده بود به خانواده شان داده شده است.

· نشریات اوپوزیسیون از این احادیث و اجادیث چه بسا شرم انگیزتر مملوند.

· آیا این بی اعتنائی به حقیقت عینی، اوپوزیسون در همه مقاطع تاریخ را به روز «چوپان دروغگو» نمی اندازد تا کسی به حرف های مطلقا راست شان هم باور نکند؟

 

5

صمد توی رودخانه ارس افتاده و مرده

و آدمی که با او همراه بوده و به عنوان عامل قتلش می گویند

 

· اگر چنین است، افشای این دروغ جلال آل احمد و امثالهم ضرورت بیشتری کسب می کند.

· چون احتمال اینهم بوده که طرفداران سینه چاک بهرنگ به این اتهام، دمار از روزگار متهم در آورند.

 

6

یک افسر وظیفه بوده

که من بعداً او را هم دیدم

و این آدمی بود که با سعید سلطانپور کار می کرد

و موقعی که سه نفری آمده بودند در تبریز

و کمیته چیز را تشکیل داده بودند

یکی از آنها همان آدم بود که با صمد بود.

 

· پس چه بدتر.

· متهم به قتل بهرنگ، یکی از اعضای سازمان فدائیان «خلق» بوده است.

· از همرزمان سعید سلطان پور بوده است.

· شاید به همین دلیل هم به جای رساندن خبر مرگ بهرنگ به خانواده اش، فرار کرده و همین فرار دلیل سوء ظن به او گشته است.

 

· چرا ساعدی این حقیقت امر را به خانواده بهرنگ نگفته است؟

 

· چون برادر بهرنگ کماکان در این زمینه سنگ تمام می گذارد.

 

7

 

صمد آنجا مرده بود

و بعد این شایعه را

در واقع آل احمد

به دهان همه انداخت.

 

· اگر چنین باشد، جلال آل احمد، یعنی معروف ترین روشنفکر کشور عه هورا، به درجه شارلاتانی شایعه ساز تنزل می یابد و هر اعتبار معنوی از او سلب می شود.

 

· چون فرد بیگناهی را مأمور ساواک جا زده است و ضمنا به قتل بهرنگ متهم کرده است.

 

· چرا ساعدی با شارلاتانی از این دست قطع رابطه نکرده است؟

 

· پاسخ به این پرسش ها و پاسخ به پرسش های بالقوه ی هنوز طرح نشده شاید در روند تحلیل این مصاحبه ی طولانی داده شود.

 

بیوگرافی

 

1

من 1314 توی تبریز روی خشت افتادم،

توی یک خانواده کارمند اندکی بدحال،

فقیر مثلاً.

 

2

 تحصیلاتم در تبریز

حتی طب را در تبریز خواندم.

من حدود 1339 – 1340 فارغ التحصیل شدم.

 

3

عرض کنم که برای دیدن تخصص به تهران آمدم

 و رفتم قسمت روانپزشکی  

مدتی در بیمارستان روزبه کار می کردم.

 

4

از آنجا هم ساواک و اینها یک کاری کردند

که من دیگر توی دانشگاه نباشم.
 

5

دلیلش هم روشن بود.

معمولاً سر کلاس ها و با دانشجویان و اینها که مثلاً بحث ما بود،

مثلاً تا حدودی نمی رفتند دنبال اینکه

 قضایای روانی را تنها بیوشیمیک بدانند،

این فاکتورهای مثلاً اجتماعی و این چیزها برای من خیلی مطرح بود.

 

6

 مثلاً در مورد دپرسیون ها

من ده تا بیست تا مریض را می بردم سر کلاس

 و نشان می دادم و بعد از آنها می پرسیدم خیلی دقیق

و یکمرتبه معلوم می شد که چه مقدار از فاکتورها

مثلاً عوامل بیرونی بوده یا درمانی بوده،

در مورد تراپی هم همینطور.

 

7

 به ناچار خیال می کردند

که من تبلیغ یک مکتبی را می کنم توی کلاس

 که به عوامل اجتماعی توجه کردم.

 

8

چه ربطی دارد،

معلوم است حالا آدم دارای هر نوع مرام و عقیده ای باشد

 چیز می کند، ولی اینها اینجوری فکر می کردند

که بعد از آنهم مدتی فقط اینور و آنور می گشتم و سفر می رفتم

 و اینور و آنور را می دیدم

 تا سال 53 که مرا گرفتند.

 

9

 

  اولین بار قبل از 28 مرداد دستگیرم کردند.
  یک بچه بودم

و من توی  

سازمان جوانان فرقه دمکرات  

کار می کردم

 که بصورت مخفی درآمده بود.

 

10

مسئول سه تا روزنامه من بودم.

یکی به اسم «فریاد»،

یکی به اسم «صعود»

که اتفاقاً این ماجرای صاحب امتیاز صعود

فوق العاده برای شما جالب است.

11

 اولین آدمی که بعد از 28 مرداد ترور کردند،

این آدم بود و اسمش بود

 آرمائیس آروزمانیان.
  یک ارمنی فقیری.  

 

12

او صاحب امتیاز یک روزنامه بود به اسم «صعود»

 

13

و یک روزنامه سومی بود به اسم «جوانان آذربایجان»

که مسئول همه کارشان من بودم

نوشتن از «بای» بسم اله تا «تای» تمه را بنده باید می نوشتم.

گزارش تهیه می کردم،

تفسیر سیاسی می نوشتم.

بچه بودم، حتی ریش و سبیل در نیامده.

 

14

خب بنده گیر آنها افتادم و هی می زدند و فلان و اینها.

بعد از 28 مرداد هم که برای چند ماه مخفی بودم.

 

ادامه دارد.