سیری در جهان بینی حکیم طوس (۱۵)
(320 ـ 398)
(942 ـ 1020)
تحلیلی از شین میم شین
مقوله فلسفی «هنر»
در فلسفه فردوسی
هنر در جهان از من آمد پدید
چو من نامور، تخت شاهی ندید
· معنی تحت اللفظی:
· منشاء هنر در جهان، من هستم و تخت سلطنت، ناموری بسان من به خود ندیده است.
1
· این سخن جمشید است.
· اکنون حدس ما به یقین تبدیل می شود:
· هنر در قاموس حکیم طوس، عبارت است از فوت و فن و ترفند تولید مادی و معنوی.
· مقوله هنر در فلسفه حکیم طوس نتیجه ی تجرید فوت و فن تولید مایحتاج متنوع مادی، تفکر، شناخت، آموزش، پرورش و امثالهم است.
· بدین ترتیب، هر مولد و هر متفکری در قاموس فردوسی، هنرمندی است.
· در فلسفه حکیم طوس در مقوله هنرمند هم مولدین مادی تجرید می یابند و هم روشنفکران جامعه.
· هم مولدین مایحتاج مادی و هم معماران روح.
2
· فردوسی در این بیت، ضمنا مفهوم «نام» و یا «نامور» را هم بطور غیر مستقیم تعریف می کند.
· بدین ترتیب، نامور با هنرمند انطباق می یابد.
· ولی مفهوم «نام» و مفاهیم مرکب از آن باید مورد بررسی مستقل و عمیق قرار گیرند.
3
که ما را مکش تا یکی نو هنر
بیاموزی از ما که ات آید به بر
· معنی تحت اللفظی:
· گفتند:
· «ما را مکش تا هنر تازه ای از ما بیاموزی.
· هنری که برای تو سودمند خواهد بود.»
· این بیت شاهنامه نیز حدس ما را به یقین مبدل می سازد.
· فقط کافی است، به ابیاتی توجه کنیم که با این بیت در پیوند هستند:
4
زمان تا زمان زینش برساختی
همی گرد گیتی اش برتاختی
چو دیوان بدیدند کردار او
کشیدند گردن ز گفتار او
شدند انجمن دیو بسیار مر
که پردخته مانند از او تاج و فر
· معنی تحت اللفظی:
· طهمورث ـ پدر جمشید ـ فرمانروای موفق جهان گشت.
· وقتی دیوان کردار او را دیدند، از فرمان او، سرپیچی کردند.
· دیوان بیشماری گرد هم آمدند و انجمن خاص خود را تشکیل دادند تا تاج و فر شاهی از خدمات آنها محروم و بی بهره بماند.
5
· اسطوره ایرانی اکنون از تشکیل تضادی در جامعه آغازین پرده برمی دارد:
· تضاد میان نیکان و دیوان.
· این بدان معنی است که تا این زمان، جامعه مبتنی بر هماهنگی (هارمونی) برقرار بوده است.
· این همان بهشت برین است که در کتب مقدس آمده است.
6
· این تضاد میان نیکان و دیوان، همان تضادی است که در کتب مقدس میان خدا و ابلیس شعله ور می شود.
· از این نکات می توان فهمید که میتولوژی (اساطیر، اسطوره شناسی) فرم ماقبل مذهبی شعور است.
· کتب مقدس در حقیقت بازتولید دیگرگونه اساطیرند.
· پیشفرم مذاهب اساطیر اند.
· به عبارت دیگر پیشفرم تئولوژی، میتولوژی است.
7
چو طهمورث آگه شد از کارشان
برآشفت و بشکست بازارشان
به فر جهاندار بستش میان
به گردن برآورد گرز گران
همه نره دیوان و افسونگران
برفتند جادو سپاهی گران
دمنده سیه دیوشان پیشرو
همی به آسمان برکشیدند غو
· معنی تحت اللفظی:
· چون طهمورث از کار دیوان با خبر شد، به خشم آمد و بازارشان را به هم ریخت.
· با تکیه بر فر ایزدی کمر به جنگ با دیوان بست.
· دیوان و ساحران نیز سپاهی عظیم تشکیل دادند و به پیروی از دیو خشمگین و خروشان سیاه، نعره کشان پیش تاختند.
8
· اسطوره اکنون از برونی شدن تضاد میان نیکان و دیوان گزارش می دهد که همان تضاد یزدان و دیوان در تحلیل نهائی انعکاس آن است.
· در کتب مقدس از تضاد میان خدا و ابلیس سخن می رود که تضاد ایمان و کفر، تضاد خیر و شر انعکاس آن است.
9
جهاندار طهمورث بافرین (قابل آفرین)
بیامد کمربستهٔ جنگ و کین
یکایک بیاراست با دیو چنگ
نبد جنگ شان را فراوان درنگ
از ایشان دو بهره به افسون ببست
دگرشان به گرز گران کرد پست
کشیدند شان خسته و بسته خوار
به جان خواستند آن زمان زینهار
که ما را مکش تا یکی نو هنر
بیاموزی از ما که ات آید به بر
· معنی تحت اللفظی:
· طهمورث ستایش انگیز، کمر به جنگ و خصومت با دیوان بست.
· با یکایک دیوان دست و پنجه نرم کرد.
· جنگ شان طولی نکشید.
· دو بخش از دیوان را به ترفند به بند کشید و مابقی را به گرز درهم کوبید.
· بعد دیوان بمجروح و دست بسته را به ذلت و خواری کشیدند.
· دیوان امان خواستند و گفتند:
· «اگر ما را نکشید، هنر جدیدی به شما یاد می دهیم.»
10
· این بدان معنی است که دست بخش جدا شده از جامعه، یعنی دیوان، خالی نیست.
· دیوان علاوه بر هنر خشت زنی، هندسه نظری و عملی، خانه سازی و معماری، چیزهائی دارند که نیکان، یزدانیان و یا ایزدیان ندارند.
· یکی از آن آن چیزها هنر نوینی است.
· هنر ارزشمندی که طهمورث به امید کسب آن، به دیوان زینهار می دهد و از قتل شان صرفنظر می کند.
· این هنر نوین اما چیست؟
11
کی نامور داد شان زینهار
بدان تا نهانی کنند آشکار
چو آزاد گشتند از بند او
بجستند ناچار پیوند او
نبشتن به خسرو بیاموختند
دلش را به دانش برافروختند
· معنی تحت اللفظی:
· پادشاه بلند نظر و عالی مقام زینهار داد تا راز پنهان را آشکار سازند.
· وقتی دیوان از بند او آزاد گشتند، ناگزیر به عهد خود وفا کردند و به پادشاه نوشتن آموختند و دلش را به نور دانش روشن ساختند.
· حدس ما درست بود:
· حکیم طوس علاوه بر فوت و فن تولید مایحتاج مادی، فوت و فن کسب دانش را، خواندن و نوشتن، اندیشیدن و آموزش و پرورش را نیز جزو هنر محسوب می دارد.
نبشتن یکی نه که نزدیک سی
چه رومی، چه تازی و چه پارسی
چه سغدی، چه چینی و چه پهلوی
ز هر گونه ای کان، همی بشنوی
جهاندار سی سال از این بیشتر
چه گونه پدید آوریدی هنر
برفت و سرآمد بر او روزگار
همه رنج او ماند از او یادگار
· معنی تحت اللفظی:
· دیوان به طهمورث نوشتن به سی زبان را آموختند.
· از آن جمله به زبان های رومی و عربی و فارسی و سغدی و چینی و پهلوی و دیگر زبان ها که به تصور آیند.
· طهمورث، سی سال دیگر هم زیست و هنرهای گوناگون پدید آورد.
· بعد عمرش به آخر رسید و رفت.
· اما نتایج رنج او به یادگار ماند.
1
جهاندار سی سال از این بیشتر
چه گونه پدید آوریدی هنر
· در این بخش از اسطوره ایرانی نیز در مقوله هنر، نتایج کرد و کار مادی و معنوی انسان ها (هنر انسان ها) تجرید می یابند.
2
نبشتن یکی نه که نزدیک سی
چه رومی، چه تازی و چه پارسی
چه سغدی، چه چینی و چه پهلوی
ز هر گونه ای کان، همی بشنوی
· در این بخش از اسطوره ضمنا معرفی عمیق تری از دیوان صورت می گیرد:
1
اثری از روزبه دلیجانی
بفرمود پس دیو ناپاک را
به آب اندر آمیختن خاک را
هر آنچ از گل آمد چو بشناختند
سبک خشک را کالبد ساختند
به سنگ و به گچ، دیو دیوار کرد
نخست از برش هندسی کار کرد
چو گرمابه و کاخ های بلند
چو ایوان که باشد پناه از گزند
· دیوان در این بخش اسطوره، مولدین مادی اند:
الف
· از ترکیب آب و خاک، گل می سازند.
ب
· گل را به صورت خشت در می آورند.
ت
· خشت را خشک می کنند تا آجر واره شود.
پ
· با هزاران خشت خشک، خانه، گرمابه، دیوار، برج، بارو، کاخ و ایوان می سازند.
2
· دیوان ضمنا علمای جامعه آغازین محسوب می شوند.
الف
· دیوان به علم هندسه تسلط دارند.
ب
· دیوان توانائی لازم برای مادیت بخشی به علم را دارند.
· یعنی علم هندسه را واقعیت مادی می بخشند.
· به عمارات مادی خود، فرم هندسی می دهند.
ت
· اگر به زبان ایمانوئل کانت، سخن گوییم، دیوان هم به خرد نظری مسلط اند و هم به خرد عملی.
پ
· یعنی به دیالک تیک تئوری و پراتیک (اندیشه و عمل) مسلط اند.
3
نبشتن یکی نه که نزدیک سی
چه رومی، چه تازی و چه پارسی
چه سغدی، چه چینی و چه پهلوی
ز هر گونه ای کان، همی بشنوی
· دیوان بنا بر محتوای این بخش اسطوره، اهل تفکر و علم و فن هستند و به همه زبان های زمین تسلط دارند.
· ما باید مقوله دیوان در شاهنامه را مورد بررسی مستقل قرار دهیم.
4
جهاندار سی سال از این بیشتر
چه گونه پدید آوریدی هنر
برفت و سرآمد بر او روزگار
همه رنج او ماند از او یادگار
· فردوسی در این بند شعر، بطور غیر مستقیم و ضمنی، معنای زندگی را از موضع هومانیسم و راسیونالیسم بنیانگذاری می کند:
· معنای زندگی در قاموس حکیم خردگرای طوس، هنر ورزی و به یادگار نهی است.
· طهمورث می میرد.
· ولی چه باک که نتیجه رنج او، نتیجه تلاش و کوشش او، به صورت گنج به یادگار می ماند.
· اکنون می توان به معنی مقولات فلسفی «رنج» و «گنج» و «نام» در فلسفه فردوسی پی برد.
5
جهاندار سی سال از این بیشتر
چه گونه پدید آوریدی هنر
برفت و سرآمد بر او روزگار
همه رنج او ماند از او یادگار
· با توجه به این بیت حکیم می توان گفت:
· مقوله فلسفی «نام» با مقوله فلسفی «گنج» و مقوله فلسفی «گنج» با مقوله فلسفی «رنج» در پیوند دیالک تیکی قرار دارد:
· دیالک تیک سه عضوی رنج و گنج و نام.
· این دیالک تیک پرمحتوا و غول آسا خاص حکیم طوس است.
6
· دیالک تیک رنج و گنج هم بسط و تعمیم دیالک تیک ریاضت و لذت است که در فلسفه مارکسیستی ـ لنینیستی هم وجود دارد.
· فردوسی اما این دیالک تیک ارزشمند را غنا، ژرفا و توسعه معنوی حیرت انگیزی می بخشد و آن را به شکل دیالک تیک رنج و گنج و نام (دیالک تیک ریاضت و لذت و میراث) بسط و تعمیم می دهد و برای استدلال و اثبات هومانیستی ـ راسیونالیستی معنامندی زندگی به خدمت می گیرد.
· هم این شکل بسط و تعمیم حکیم طوس و هم این محتوای هومانیستی ـ راسیونالیستی این دیالک تیک سه عضوی در مقیاس جهانی ـ حتی ـ بی نظیر، حیرت انگیز و ستایش انگیز است.
· این اما ضمنا به چه معنی است؟
7
تیتان و زندگی
اثری از الفرد هریکا
فرزند وین سرخ
برفت و سرآمد بر او روزگار
همه رنج او ماند از او یادگار
· این موضعگیری هومانیستی ـ راسیونالیستی حکیم طوس نفی آشکار و علنی نیهلیسم (پوچی گرائی) و اگزیستانسیایلسم و فاشیسم و فوندامنتالیسم است.
· حکیم طوس زندگی را نه بی معنی، نه پوچ، نه هیچ واره و توخالی، بلکه معنامند و درونمایه مند می داند:
· معنای زندگی رنج برای به یادگار نهادن گنج (نام) است.
· معنای زندگی هنر ورزی مادی، فکری و روحی و به میراث نهادن نتایج حاصله برای نسل های آینده است.
· دلیل خصومت خردستیزان، پوچی گرایان، فاشیست ها و فوندامنتالیست ها با حکیم طوس همین جا ست.
سخن ز این درازی چه باید کشید
هنر برتر از گوهر آمد، پدید
· معنی تحت اللفظی:
· روده درازی، بی ثمر و بیهوده است:
· هنر پدیده ای برتر از گوهر است.
1
· اکنون پس از آشنائی با منظور حکیم طوس از مقوله «هنر» می توان این بیت را توضیح داد:
· سخن کوتاه:
· هنر پدیده ای برتر از گوهر است.
2
هنر برتر از گوهر آمد، پدید
· اگر منظور از گوهر، اصل و نسب و شجره و تبار و تعلقات «طبقاتی» آدمیان باشد، در فلسفه فردوسی از ارج و قرب بمراتب کمتر از هنر برخوردار است.
· منظور حکیم از مقوله هنر بر پایه بررسی های تاکنونی ما، فوت و فن و نتایج تولید مادی و معنوی (فکری و فرهنگی) است.
· این موضعگیری ایده ئولوژیکی حکیم اما به چه معنی است؟
3
هنر برتر از گوهر آمد، پدید
· این به معنی مرزبندی ایده ئولوژیکی دقیق حکیم با طرفداران تئوری تبار است.
· این به معنی جبهه گیری حکیم بر ضد تئوری نژادی، اشرافی ـ اعیانی ـ بنده داری ـ فئودالی ـ روحانی است.
· این به معنی آنتی فئودالیسم، آنتی فاشیسم و آنتی فوندامنتالیسم است.
4
هنر برتر از گوهر آمد، پدید
· این بدان معنی است که در قاموس حکیم، معیار ارج و ارزش انسانی، هنر است و نه اصل و نسب و نه تبار و نژاد و وابستگی «طبقاتی».
· این بدان معنی است که ارج و ارزش انسان ها بسته به نقش و سهم آنها در تولید مادی و فکری و فرهنگی تعیین می شود و نه بسته با خاستگاه «طبقاتی» آنها.
· حکیم با این موضعگیری ایده ئولوژیکی در سنگر پرولتاریا قرار می گیرد.
· در سنگر کمونیسم علمی.
· این به معنی نفی و رد ایده ئولوژی همه طبقات اجتماعی ستمگر و استثمارگر از برده دار تا فئودال و از فئودال تا بورژوازی واپسین است.
5
هنر با خرد نیز بیش از نژاد
ز مادر چون او، شاهزاده نزاد
(شاهنامه، بخش 8، داستان سیاوش)
· معنی تحت اللفظی:
· پیران به شهریار می گوید:
· دارائی سیاوش از هنر و خرد، بمراتب بیشتر از دارائی اش از نژاد است.
· بسان سیاوش، هنوز شاهزاده ای از مادر زاده نشده است.
· فردوسی اینجا نیز هنر و خرد را قبل از اصل و نسب و نژاد و تبار و تعلقات «طبقاتی» می آورد.
· برای درک بهتر نظر حکیم، ابیاتی از این داستان بسیار طولانی را ذکر می کنیم:
6
بدو گفت پیران که ای شهریار
انوشه بدی تا بود روزگار
تو از ما به هر کار دانا تری
به بایست ها بر، توانا تری
گمان و دل و دانش و رأی من
چنین است، اندیشه بر جای من
که هر کس که بر نیکوی در جهان
توانا بود، آشکار و نهان
از این شاهزاده نگیرند باز
ز گنج و ز رنج، آنچ آید فراز
من ایدون شنیدم که اندر جهان
کسی نیست مانند او از مهان
به بالا و دیدار و آهستگی
به فرهنگ و رأی و به شایستگی
هنر با خرد نیز بیش از نژاد
ز مادر چون او، شاهزاده نزاد
· گزارش پیران راجع به سیاوش به شهریار از این قرار است.
· سیاوش شاهزادی ای هنرمند، خردمند و بی همتا ست.
· هنر و خرد او بیشتر از تعلقات نژادی او ست.
· منظور حکیم از نژاد به احتمال قوی، اصل و نسب و تبار و تعلقات «طبقاتی» است.
· ما باید مقوله نژاد در شاهنامه را مستقلا مورد بررسی قرار دهیم.
7
وگر خود جز اینش نبودی هنر
که از خون صد نامور با پدر
· معنی تحت اللفظی:
· اگر سیاوش غیر از این هنری نمی داشت، باز هم باید توجه داشت که از خون صد پدر نامور است.
· اکنون مسئله هنر روشنتر می گردد:
· فردوسی حتی وقتی که اصل و نسب و تبار و موقعیت اجتماعی سیاوش را مطرح می سازد، بر ناموری اجداد او پافشاری می کند.
· ناموری هر کس همانطور که در بخش قبلی به تفصیل استدلال و اثبات شد، با هنر، با میزان رنج و به یادگار نهادن گنج در پیوند تنگاتنگ قرار دارد.
ادامه دارد.