ای مرز پر گهر

فروغ فرخزاد

(1313 ـ 1345)

(1934 ـ 1966)

ویرایش و تحلیل از

 شین میم شین

 

من در میان توده ی سازنده ای قدم به عرصه ی هستی نهاده ام

که گرچه نان ندارد، اما به جای آن

میدان دید باز و وسیعی دارد،

که مرزهای فعلی جغرافیایی اش

از جانب شمال، به میدان پر طراوت و سبز تیر

و از جنوب، به میدان باستانی اعدام

و در مناطق پر ازدحام، به میدان توپخانه رسیده است

و در پناه آسمان درخشان و امن و امنیتش

از صبح تا غروب، ششصد و هفتاد و هشت  قوی قوی هیکل گچی

به اتفاق ششصد و هفتاد و هشت  فرشته، آنهم فرشته ی از خاک و گل سرشته

به تبلیغ طرح های سکون و سکوت مشغول اند

 

· فروغ در این بند شعر توده را به چالش می کشد.

· اکنون صحت حدس ما در رابطه با بند قبلی این شعر، اثبات می شود:

· فروغ در بند قبلی این شعر، هیئت حاکمه و طبقه حاکمه را به چالش کشیده بود و اکنون ضد دیالک تیکی آن را، یعنی توده را به چالش می کشد.

· بدین ترتیب، دیالک تیک طبقه حاکمه و توده به چالش کشیده می شود.

 

· حالا معلوم می شود که درک دقیق هر متنی ـ چه نثر و چه شعر ـ فقط در روند تحلیل دیالک تیکی میسر می شود، نه در سرسری خواندن آن.

 

· این بدان معنی است که هر عضو جامعه باید به فوت و فند تحلیل دیالک تیکی آشنا شود.

 

· به قول مارکس، فلسفه (عقل کل اندیش) باید توده ای شود.

· فلسفه گرفتار در انحصار اقلیتی انگشت شمار باید نفی شود.

· همه اعضای جامعه باید فیلسوف شوند.

· فرق هم نمی کند که دل شان می خواهد و یا نمی خواهد.  

 

1

من در میان توده ی سازنده ای قدم به عرصه ی هستی نهاده ام

که گرچه نان ندارد، اما به جای آن

میدان دید باز و وسیعی دارد

 

· فروغ در این حکم (جمله)، توده مردم را به چالش طنز آمیز می کشد:

· او برای این کار مفهوم «نداشتن نان و داشتنن میدان دید وسیع و باز» را توسعه می دهد.

 

· منظور فروغ از این مفهوم چیست؟  

 

2

«نداشتن نان و داشتنن میدان دید وسیع و باز»

 

· فروغ در این مفهوم سرشته به طنز و تمسخر و طعنه، ، دیالک تیک نان و میدان دید را در نظر دارد.

· به زبان حکیم ابوالقاسم فردوسی، دیالک تیک نان و جان را در نظر دارد.

· در مفهوم «نان» مایحتاج مادی زندگی از هر نوع تجرید می یابند.

· نان در شعار «نان ـ مسکن ـ آزادی» نیز به همین معنا ست:

 

الف

· نان یعنی خوراک و پوشاک و بهداشت و آموزش و پرورش و وسایل تولید و کارخانه و کار و درآمد و زندگی مرفه و آبرومندانه.  

 

ب

· جان هم قاموس حکیم ابوالقاسم فردوسی و هم در قاموس هگل (گایست) به معنی روح و شعور است.

 

3

«نداشتن نان و داشتنن میدان دید وسیع و باز»

 

· فروغ ـ در تحلیل نهائی ـ دیالک تیک ماده و روح را، دیالک تیک وجود و شعور را به شکل دیالک تیک نان و جان و یا نان و میدان دید بسط و تعمیم می دهد.

 

· این کار فروغ، کار کمی نیست.

· دیالک تیک نان و جان، مسئله اساسی فلسفه است.

· بسته به نحوه و نوع حل این مسئله، جهان بینی آدم ها تعیین می شود.

 

· مراجعه کنید به مسئله اساسی فلسفه، دیالک تیک ماده و روح، دیالک تیک وجود و شعور در تارنمای دایرة المعارف روشنگری  

 

4

من در میان توده ی سازنده ای قدم به عرصه ی هستی نهاده ام

که گرچه نان ندارد، اما به جای آن

میدان دید باز و وسیعی دارد

 

· توده مردم در دیار عه «هورا» و عا «شورا» نان ندارند.

· یعنی در ذلت مادی بسر می برند.

· ذلت مادی اما به ذلت مادی محدود نمی ماند.

· ذلت مادی به ذلت فکری، روحی و روانی منجر می شود.

 

· فروغ اما قضیه را وارونه می نماید (نمودار می سازد.)

· فروغ ادعا می کند که ذلت مادی نتیجه معکوس داده است:

· ذلت مادی به ثروت فکری، به استغنای بینشی منجر شده است.

 

· چرا و به چه دلیل فروغ به چینن ادعائی خطر می کند؟     

 

5

من در میان توده ی سازنده ای قدم به عرصه ی هستی نهاده ام

که گرچه نان ندارد، اما به جای آن

میدان دید باز و وسیعی دارد

 

· فروغ در این «تحریف» عمدی و آگاهانه ی دیالک تیک نان و جان، با تیر واحدی حد اقل دو پدیده را به چالش انتقادی ـ انقلابی می کشد:

 

الف

· فروغ ـ قبل از همه ـ ایده ئولوژی طبقه حاکمه را مورد تمسخر و طعنه و طنز قرار می دهد:

· فروغ بدین طریق، هارت و پورتیسم رایج در این سامان بی سامان را به چالش می کشد:

· مردم نان بخور ـ نمیر در سفره ندارند.

· ذلت مادی در این سامان فراگیر است.

· این اما مانع آن نمی شود که از داشتن تمدن 2500 ساله هارت و پورت کنند.

· از سوئد آسیا بودن ایران دم بزنند.

 

ب

· فروغ ضمنا عقب ماندگی فکری توده را که نتیجه عقب ماندگی فجیع نیروهای مولده است، به چالش می کشد.

· فروغ در بند قبلی شعر، پیش شرط ترقی اجتماعی را، سواد خواندن و نوشتن نامیده است.

 

· این بدان معنی است که در این ویرانه از علم و فکر و فرهنگ اثری نیست.

· این بدان معنی است که جامعه در اعماق قرون وسطی درجا زده و درجا می زند.

 

· شدت و حدت این طنز و طعته فروغ در توصیف مرزهای این میدان دید باز و وسیع توده آشکار تر می گردد:

 

5

میدان دید باز و وسیعی دارد،

که مرزهای فعلی جغرافیایی اش

از جانب شمال، به میدان پر طراوت و سبز تیر

و از جنوب، به میدان باستانی اعدام

و در مناطق پر ازدحام، به میدان توپخانه رسیده است

 

· مرزهای جغرافیائی میدان دید باز و وسیع توده به میادین متنوع تیر و اعدام و توپخانه و سرکوب و اختناق و رکود می رسند.

· این بدان معنی است که راه حل همه معضلات جامعه در تهدید،   سرکوب، ترور، کشتار و نفی فیزیکی اعضای جامعه خلاصه می شود.

 

· انتقادات فروغ از میدان دید توده کماکان فعلیت دارند.

 

· مردم به تماشای اعدام همنوعان شان می روند و با همان لذت و فراغت مراسم اعدام همنوعان خود را تماشا می کنند که در سینماها فیلم اعدام بردگان یاغی را تماشا کرده اند.

 

6

 

و در پناه آسمان درخشان و امن و امنیتش

از صبح تا غروب، ششصد و هفتاد و هشت  قوی قوی هیکل گچی

به اتفاق ششصد و هفتاد و هشت  فرشته، آنهم فرشته ی از خاک و گل سرشته

به تبلیغ طرح های سکون و سکوت مشغول اند

 

· فروغ در توصیف عناصر مهم میدان توپخانه از تبلیغات استحماری طبقه حاکمه پرده برمی دارد:

· اسباب لازم ـ همه ـ آماده است تا خلایق خر شوند و وضع موجود حراست، حفظ و بتون ریزی شود.

· فروغ برای توضیح این وضع، دیالک تیک سکوت و سکون را توسعه می دهد:

 

· دیالک تیک سکوت و سکون به چه معنی است؟  

 

7

به تبلیغ طرح های سکون و سکوت مشغول اند

 

· دیالک تیک سکوت و سکون به معنی بسط و تعمیم تحلیلی ـ نهائی دیالک تیک تئوری و پراتیک است:

 

الف

· طبقه حاکمه دهن ها را می بندد.

· روشنگری را در نطفه سرکوب می کند.

· از اشاعه خرد کل اندیش ممانعت به عمل می آورد.

· هر نفسکش مخالف و مزاحم را نابود می سازد.

· در نتیجه، تئوری و یا اندیشه تبیین نمی یابد.

 

· در ضمن اما بطرز شبانه روزی خرافه و خریت تبلیغ می شود.

· همه این چیزها و کرد و کار ها را فروغ در مفهوم «سکوت» تجرید می کند.

 

ب

· بدون تئوری اما پراتیک محال است.

· بدون اندیشه، عمل محال است.

· بدون روشنگری، بدون نفوذ اندیشه در روح توده، آب از آب حتی تکان نمی خورد.

· اگر احیانا فضای آزاد کذائی باز شود، توده بی خبر از خرد و اندیشه، فقط می تواند فاجعه بیافریند و وضع نه بهتر از قبل، بلکه بمراتب بدتر از قبل شود.

 

· فروغ همه این چیزها و کرد و کار ها را در مفهوم «سکون» تجرید می کند.

 

· خرد کل اندیش در این شعر فروغ به زیور شعر و استه تیک اراسته می شود.

 

  

فاتح شدم،  بله فاتح شدم

پس زنده باد 678، صادره از بخش 5، ساکن تهران

که در پناه پشتکار و اراده

به آنچنان مقام رفیعی رسیده است، که در چارچوب پنجره ای

در ارتفاع ششصد و هفتاد و هشت  متری سطح زمین

قرار گرفته ست

و افتخار این را دارد

که می تواند از همان دریچه - نه از راه پلکان –

خود را

دیوانه وار به دامان مهربان مام وطن سرنگون کند

 

و آخرین وصیتش این است

که در ازای ششصد و هفتاد و هشت  سکه، حضرت استاد آبراهام صهبا

مرثیه ای به قافیه کشک در رثای حیاتش رقم زند

 

· این اخرین بند این شعر بلند فروغ است.

·  مفاهیم مهم این بند شعر به شرح زیر اند: 

 

«زنده باد 678، صادره از بخش 5، ساکن تهران»

«ترفیع مقام  در پناه پشتکار و اراده»

«سرنگون کردن خود از مقام متعالی به دامان مهربان مام وطن»

«مرثیه ای به قافیه کشک در رثای حیاتش

توسط ابراهیم صهبا به جای 678 سکه» 

 

1

فاتح شدم،  بله فاتح شدم

پس زنده باد 678، صادره از بخش 5، ساکن تهران

 

· فروغ در این شعار، آخر و عاقبت روشنفکر طبقه حاکمه را به چالش سرشته به طعنه و طنز می کشد:

· تنها چیزی که برای چنین کسی باقی می ماند، خودستائی است.

· هورا کشیدن برای خویشتن خویش است.

 

· این اما به چه معنی است؟ 

 

2

«زنده باد 678، صادره از بخش 5، ساکن تهران»

 

· این ـ در بهترین حالت ـ به معنی وارونه گشتن دیالک تیک عضو و جامعه است.

· این بدان معنی است که در دیالک تیک عضو و جامعه، نقش تعیین کننده از آن عضو تلقی می شود و جامعه ثانوی و فرعی محسوب می گردد.

 

3

«زنده باد 678، صادره از بخش 5، ساکن تهران»

 

· این ـ در بد ترین حالت ـ به معنی  تخریب بی برگشت دیالک تیک عضو و جامعه است.

· به معنی ارتقای اغراق آمیز مقام عضو، به معنی نخبه تلقی کردن عضو و هیچ واره تلقی کردن جامعه و دور انداختن جامعه است.

 

4

«زنده باد 678، صادره از بخش 5، ساکن تهران»

 

· این به معنی تجلیل از اگو و اگوئیسم است.

· اگوئیسم اما همیشه و همه جا توخالی می ماند.

· چون جزء فقط در پیوند با کل می تواند فونکسیونی داشته باشد و شق القمر کند.

· فرد در پیوند با جامعه است که می تواند به کسی و یا ناکسی بدل شود.

· فرد ایزوله و تنها ـ هر چقدر هم زور بزند ـ نمی تواند شق القمر کند.

· به همین دلیل ترقی این افراد، به زبان فلسفی فروغ، «فواره وار» می ماند:

· صعودی بی محتوا و بی دورنما می ماند:

· فرد مورد نظر از نقطه ای پر می کشد تا به همان نقطه سرنگون شود.

 

افق عمودی است

افق عمودی است و حرکت،  فواره وار

و در حدود بینش

 

5

«ترفیع مقام  در پناه پشتکار و اراده»

 

· فروغ با این مفهوم، هارت و پورت عوامفریبانه ی رایج در جامعه را به چالش می کشد:

· ترفیع پست و منصب و مقام در جامعه بشری نه نتیجه پشتکار و ارده، بلکه نتیجه داشتن پارتی کت و کلفت در طبقه حاکمه است.

· پست و مقام و منصب در میان اعضای طبقه حاکمه، دست به دست می شود.

· پیش شرط ترفیع مقام در هر عرصه جامعه و جهان، وابستگی به طبقه حاکمه است.

· مادلین اولبرایت اهل یوگوسلاوی است.

· پس از پیروزی خلق یوگوسلاوی در جنگ رهائی بخش بر ضد فاشیسم و ناسیونال ـ سوسیالیسم، همراه پدرش به بریتانیای کبیر فرار کرده و در آنجا توسط یکی از اعضای طبقه حاکمه تربیت شده است تا به مقام وزارت امپریالیسم امریکا برسد.

· کدام پشتکار و اراده کذائی.

 

6

«سرنگون کردن خود از مقام متعالی به دامان مهربان مام وطن»

 

· فروغ در این مفهوم، همان حرکات فواره وار اجامر طبقه حاکمه را تجرید کرده است:

· این سرنگونی از مقام والا در بالا بالا ها به قهقرا در فرم های متنوع از انتحار سر بالائی تا انتحار عنگلابی (آوانتوریسم، چریکیسم، مجاهدیسم، حزب اللهیسم و غیره)، از شق القمرهای افراطی از قبیل مسابقات ماشین سواری، موتور سواری، هواپیما سواری افراطی و مرگ آور تا افراط مرگ آور در مصرف الکل و مواد مخدر و عملیات سکسی  و جنگی صورت می گیرد.

· فروغ، با این مفهوم فرم های مختلف نیهلیسم را به چالش می کشد.

 

7

«مرثیه ای به قافیه کشک در رثای حیاتش توسط ابراهیم صهبا

به جای 678 سکه» 

 

· فروغ در این مفهوم سرشته به تمسخر و طعنه و طنز، صحنه ای را تصور و تصویر می کند که یکی دست به عمل عنگلابی انتحار زده و جسدش در خیابان افتاده است و رهگذران هر کدام، سکه ای برای جسد می اندازند.

 

· فلسفه سکه انداختن به جسد بی صاحب، باید بررسی شود.

 

· فروغ نمی خواهد که برای جنازه 678 سکه بیندازند.

· فقط می خواهد که شاعر الشعرای دربار شاهنشاهی شعری در رثایش به وزن کشک بسراید.

 

· فروغ بدین طریق، کشکی و پوچی زندگی اجامر صاحب مقام وابسته به طبقه حاکمه را به چالش می کشد.

· زندگی این اجامر در حد همین مرثیه شاعر دربار است. 

 

پایان