سیری در جهان بینی به آذین (۱۰) (بخش آخر)
7 سال پس از خاموشی به آذین
به قلم رضا نافعی
سرچشمه:
صفحه فیس بوک رضا نافعی
تحلیلی از شین میم شین
به آذین
باید پرسید که این توده ی بیشمار واژه ها چیست؟
به زبان امروز چه می گوید؟
بی شک پرسش هائی از این دست بجا و روا ست.
پاسخ بدان ها را هم که رو به زندگی اجتماعی دارد، جای جای ، می توان در مثنوی یافت.
ولی از یاد نبریم که مثنوی دغدغه رهائی جان آدمی دارد ، نه بست و گشاد امور زیستی او.
بینش عرفانی مثنوی هم اکنون در روزگار ما، برای بسیاری کسان پذیرفتنی یا خود پذیرفته است و با آن زندگی می کنند.
در هوای آن نفس می کشند.
نمی شاید گفت که دانسته خود را فریب می دهند.
نمی توان نیز همه را گریختگان از صحنه پیکار روز شمرد.
1
باید پرسید که این توده ی بیشمار واژه ها چیست؟
به زبان امروز چه می گوید؟
بی شک پرسش هائی از این دست بجا و روا ست.
· حق با به آذین است.
· وقتی کسی پرسش بهتری ندارد، این جور پرسش ها بالاخره بهتر از هیچ اند.
2
پاسخ بدان ها را هم که رو به زندگی اجتماعی دارد، جای جای ، می توان در مثنوی یافت.
· پس دیگر غمی نیست.
· مثنوی را بردار و به همه پرسش ها پاسخ درخور بجوی!
· مولانا می دانسته که در اواخر قرن بیستم بنی بشر ایرانی چه پرسش هائی خواهد داشت و لذا پاسخ آنها را هم پیشاپیش سرهم بندی کرده و در لابلای ابیات مثنوی مخفی کرده تا هر جوینده ی سمج و سرسخت، یابنده باشد.
3
ولی از یاد نبریم که مثنوی دغدغه رهائی جان آدمی دارد ، نه بست و گشاد امور زیستی او.
· خوب منظور از مفهوم «رهائی جان آدمی» چیست؟
· می توان حدس زد که به آذین در این حکم، دیالک تیک وجود اجتماعی و شعور اجتماعی را به شکل دیالک تیک امور زیستی و جان آدمی بسط و تعمیم می دهد و بسان دوئالیست تردستی حساب وجود اجتماعی را از شعور اجتماعی حسابی جدا می کند.
· آن سان که مولانا بی اعتنا به امور زیستی (وجود اجتماعی) دغدغه رهائی جان آدمی (شعور اجتماعی) را در دل خود می پرورد و به رشته شعر در می آورد.
4
· آنچه به آذین در واپسین سال های عمر خود آگاهانه لت و پا می کند، دیالک تیک بطور کلی است.
· به آذین آخرین کسی است که به دیالک تیک وجود اجتماعی و شعور اجتماعی واقف نباشد.
· به آذین آخرین کسی است که نداند که پیوند دیالک تیک وجود اجتماعی و شعور اجتماعی و هر دیالک تیک دیگر را حتی به زور بمب اتم نمی توان تخریب کرد.
· ولی با این حال، چنان وانمود می کند که انگار دیوار قطور نفوذ ناپذیری میان جان آدمی و امور زیستی آدمیان کشیده شده است و مولانا می تواند بی اعتنا به وجود اجتماعی، دغدغه تغییر شعور اجتماعی مردم را در دل بپرورد.
· آنچه به آذین عملا نمایندگی می کند، طرز تفکر متافیزیکی (ضد دیالک تیکی) است.
5
بینش عرفانی مثنوی هم اکنون در روزگار ما، برای بسیاری کسان پذیرفتنی یا خود پذیرفته است و با آن زندگی می کنند.
در هوای آن نفس می کشند.
· از کرامات شیخ ما چه عجب:
· پنجه را باز کرد و گفت:
· «وجب»
· شکی نیست که طرز تفکر ایراسیونالیستی (خردستیزی) در روزگار ما حسابی برو بیا دارد و امپریالیسم میلیاردها دلار صرف اشاعه تمام ارضی آن می کند.
· شکی هم نیست که تمامت میراث فرهنگی قرون وسطائی ـ فئودالی ما به زهر خردستیزی سرشته است.
· ولی این خبر نه مژده ای شادی بخش و امید انگیز، بلکه خبر از دهشت و فاجعه ی فرهنگی است.
· رسوخ خردستیزی و طرز تفکر متافیزیکی در اعماق ضمیر توده ها را به هیچ دلیلی نمی توان مثبت تلقی کرد و به فال نیک گرفت.
· بلکه باید با تمام امکانات خویش بر ضد آن قیام کرد و دست به روشنگری علمی و انقلابی رادیکال و ریشه ای زد.
· مبارزه ایدئولوژیکی یکی از صرفنظر ناپذیرترین فرم های مبارزه طبقاتی است.
6
نمی شاید گفت که دانسته خود را فریب می دهند.
· حق با به آذین است:
· تمیز خصلت عمدی و یا سهوی خود فریبی و حتی عوامفریبی نه کاری سهل و آسان است و نه تعیین کننده است.
· این اما فرم قضیه است.
· اگرچه تمیز خصلت عمدی و یا سهوی خودفریبی و عوامفریبی بهتر از بی اعتنائی بدان است.
· تعیین کننده اما پذیرش خردستیزی در فرم های مختلف، مثلا در فرم عرفان و افشاندن بذر آن در مزرع ضمیر جامعه است.
· تعیین کننده تار و مار سازی خانه خرد مردم است.
· فاجعه بیگانه سازی مردم با خرد رهائی بخش است.
7
نمی توان نیز همه را گریختگان از صحنه پیکار روز شمرد.
· ایراد بینشی به آذین در این ادعای ایشان عربده ای گوش خراش می کشد:
· بنظر به آذین می توان تغییر ایدئولوژی داد، از سنگر خرد بیرون خزید و وارد سنگر خردستیزی شد و همزمان در سنگر پیکار رهائی بخش قرار داشت.
· تعیین کننده بنظر به آذین، نه عینیت سنگرها، بلکه حرف دل سنگر نشینان است.
· اهل عرفان بدین طریق در نهایت درایت تئوریکی به آب زمزم شسته می شوند و حسابی تطهیر می گردند.
· این موضعگیری معرفتی به آذین چیزی جز سوبژکتیویسم ناب نیست.
8
· این موضعگیری ایشان ضمنا نشانه جهان بینی ایدئالیستی ایشان است:
· برای ایشان در دیالک تیک وجود و شعور (ماده و روح) تعیین کننده شعور (روح) است.
· این چیزی جز ایدئالیسم نیست.
· ضمنا به جرئت می توان گفت که به آذین تز موسوم به «درک ایدئالیستی تاریخ» را نیز نمایندگی می کنند.
· چون از دیدگاه تز موسوم به «درک ماتریالیستی تاریخ» وجود اجتماعی تعیین کننده شعور اجتماعی است.
9
( بنظرم رسید که با این اشاره نظر بر خود دارد)
· آره حق با رضا نافعی عزیز است:
· این ضمنا دقیق ترین و درست ترین نظری است که رضا نافعی در این پژوهش خویش بر زبان می رانند.
· به آذین هم قیاس به نفس می کنند و هم به توجیه موضع ایدئولوژیکی جدید خویش می پردازند و هم خود را و امثال خود را تبرئه و تطهیر می کنند.
10
گفت:
«ای بسا کسان که سلاح پیکارشان با ناروائی ها همین بینش عرفانی است، از سر صدق و استواری، بی خودنمائی و بیشتر به شیوه ای بر محورهمدردی و بردباری و یاریگری.»
· به آذین از فرط حواس پرتی فکر می کند که به کشف خیلی مهمی نایل آمده است.
· طبیعی است که عرفان سلاح پیکار بوده و کماکان است.
· مسئله فقط این است که سلاح پیکار کدام طبقات اجتماعی است.
· خردستیزی یکی از تأسیسات ایدئولوژیکی حضرت فریدریش نیچه ـ فیلسوف بورژوازی واپسین ـ است.
· با همین سلاح پیکار بوده که میلیون ها پیر و جوان بر ضد بشریت مترقی و بر ضد پیشرفت اجتماعی وارد کارزار شده اند و گورستانی بی مرز شیار زده اند.
· هزاران شهر و روستا را با همه تأسیسات زیستی، تولیدی و بهداشتی و آموزشی و پرورشی با خاک یکسان کرده اند.
· دهها میلیون انسان زحمتکش و شریف را شقه شقه کرده اند و سیر خجسته تاریخ را قرن ها عقب انداخته اند.
تعداد قربانیان نبرد استالینگراد بیش از 1700000 نفر
· به عنوان نمونه، در بمباردمان استالینگراد بمراتب بیشتر از تعداد قربانیان هیروشیما و ناکازاکی کشته شده اند و شهر به تلی از خاکستر بدل شده است.
· خردستیزان فاشیسم و امپریالیسم و صهیونیسم و فوندامنتالیسم و غیره نیز از «سر صدق و استواری» از روی جنازه خود و همگنان خود می گذرند و چه بسا «بی خودنمائی و بیشتر به شیوه ای بر محور همدردی و بردباری و یاریگری» می جنگند.
· خمینی و خامنه ای و بن لادن و غیره با صداقت و شهامت و صفا پیروان خود را به جهنم ترور و خشونت و وحشت رهنمون می شوند.
· هیتلر حتی در واپسین لحظات عمر نکبت بار خویش، همسر و کودکان خود را مسموم می کند و قبل از خود به دار فانی می فرستد.
· انتحار دسته جمعی (کلکتیف) در میان همه دار و دسته های خردستیز مختلف و متنوع رواج وسیع دارد.
· خردستیزان تا دلت بخواهد، صفا و صداقت و بی ریائی و شهامت و از خود گذشتگی از خود نشان می دهند!
· ویتگنشتاین حتی شخصا و داوطلبانه به جبهه جنگ جهانی می رود و از مشاهده نفرت سربازان از جنگ و کشتار، دچار دپرسیون (فشار روانی) می گردد و سودای خودکشی در جبهه به سر مبارکش می زند.
· چه فکر کردی، حضرت به آذین!
7 سال پس از خاموشی به آذین
به قلم رضا نافعی
سرچشمه:
صفحه فیس بوک رضا نافعی
(این گفتار در همایش شهر کلن «به یاد به آذین» روز جمعه 2006 /07/07 در تئاتر آرکاداش خوانده شده است.)
تحلیلی از شین میم شین
پیشکش به کاظم انصاری و یاد خروشانش
رضا نافعی
سخن را به کرانه می رانم با او به ساحل می نشینم و به توصیف به آذین از شامگاه گوش می سپارم:
«روز گذشت.
خورشید در افق می میرد.
هوا از جنبش ایستاده.
جز آوای جادوئی دریا هر نوائی فروکش کرده است.
دریا سخن می گوید، – تنها و خود همه.
این سرنوشت او ست.
تا جهان بوده، با خود گفته و از خود پاسخ شنیده است.
اما ، در این ساعت، همهمۀ انبوهش خاموشی سر شب را سنگین تر می نماید .
بر شن های ساحل ، کودک بازیگوش ـ ناگهان ـ به خود می آید .
سر بر می دارد و با چشمان گشاده از حیرت، خود را با دریا تنها می یابد .
همبازی ها یک یک رفته اند.
او چرا درنگ می کند؟
آبی دریا تیره و تیره تر می گردد.
تودۀ درختان جنگل در دور دست سیاهی می زند.
در خانه های پیرامون، چراغ روشن می شود.
زوزۀ شغالان از دور .
قار قار غوکان از نزدیک.
کودک، ترس نه، دلشوره ای دارد.
باید برود.
اما این کپه ی به بازی فراهم آمده ی گوشماهی را چه کند؟
این هدیه ی دریا ست، با چیزکی هم از خود او و شادی یک روزش.
یک دم بر آن می شود تا آن همه را ـ مشت مشت ـ پرتاب کند و باز به دریا بسپارد.
اما نه.
بگذار باشد و فردا دستمایه ی بازی کودکی یا کودکانی دیگر شود.
آری اینک این شما و این گوشماهی های کنار دریا…
پایان
· این فراز واپسین اثر به آذین فوق العاده شاعرانه و ضمنا فوق العاده زیبا ست.
· پیر پرولتاریا خویشتن را بسان کودکی خردسال تصور و تصویر می کند.
· به آذین در مصاحبه ای نیز که در سایت موسوم به «نگرش» به صورت نوار صوتی منتشر شده، از خاطرات خردسالی رهائی ندارد.
· حافظه نیرومند همه لحظه های زیست را در لوح ضمیر شاعر با دقتی مینیاتوری حک کرده است.
· به آذین در هیئت خردسالی تیز اندیش، گوشماهی های صید کرده از دریای مثنوی را برای ما ـ بظاهر زندگان ـ به میراث می نهد و می رود.
· ما میراث او را حتی الامکان علمی، عینی، رئالیستی و دیالک تیکی تحلیل کرده ایم و برای نسل معاصر و آتی به میراث می نهیم.
· تا آنها نیز تحلیل واره ما را به متا تحلیل عینی ـ علمی ـ رئالیستی ـ دیالک تیکی بسپارند.
· میراث پیشینیان باید به تبر تحلیل دیالک تیکی سپرده شود، یعنی جنبه ها و جوانب مثبت و مفید آن حفظ، تصحیح و تدقیق شود و بلحاظ کمی و کیفی توسعه داده شود و جنبه ها و جوانب منفی و مخرب آن حذف شود و بسان هر میراث مادی و معنوی کهنه و فرسوده به موزه تاریخ سپرده شود.
· تفاوت جانور با انسان نیز عمدتا در همین خصیصه است:
· نفی دیالک تیکی میراث مادی، فکری و فرهنگی پیشینیان.
پایان