7 سال پس از خاموشی به آذین

به قلم رضا نافعی

سرچشمه:

صفحه فیس بوک رضا نافعی

تحلیلی از شین میم شین 

   

تبسمی بر لبانش نقش بست و گفت:

تکرار می کنم

«از مولوی نباید انتظار داشت که انباشت ثروت را نتیجه بهره کشی بر پایه زور برهنه و بی لگام یا ساخت روابط تولیدی در جامعه بداند»

 اما «می توان از خود پرسید:

«آیا با جا به جائی برخی مفاهیم و بردن برخی دیگر در قالب های امروزین ، عرفان- و بویژه مثنوی..- می تواند  همچون اندوخته بزرگ و گرانقدر یک تجربۀ ممتد و پر توان در روند تاریخی تکامل ذهن آدمی، در پرورش همگانی انسان های آزاده و اندیشمند و آرمانخواه، بدور از خود بینی و خود خواهی و تعصب به کار آید؟»

 من خود از ته دل آمادۀ آنم که بگویم:

«آری»

 

· ما برای آشنائی هر چه بیشتر با جهان بینی به آذین همین فراز از نوشته ایشان را تجزیه و تحلیل می کنیم:

 

1

 «از مولوی نباید انتظار داشت که انباشت ثروت را نتیجه بهره کشی بر پایه زور برهنه و بی لگام یا ساخت روابط تولیدی در جامعه بداند»

 

· از همین حکم تکراری به آذین می توان به درجه حواس پرتی یاران پی برد.

· چون چند سطر قبل خود به آذین بیتی از مولوی ذکر می کند که در رد همین ادعای ایشان است:

 

از فقیر استت همه زر و حریر

هین زکاتی ده غنی را ای فقیر

 

· مولوی بر خلاف تصور به آذین، به وارونگی مناسبات اجتماعی واقف بوده است:

· همین بیت مولانا حاکی از آن است که منشاء ثروت اغنیا، کار عرقریز فقرا ست.

 

2

 

· همین بیت مولانا ضمنا حاکی از آن است که اغنیا انگل واره زندگی می کنند.

· یعنی از قبل کار غیر زندگی می کنند.

 

3

 

· مولانا که جای خود دارد.

· امام اول اهل تشیع ـ حضرت علی ـ  ششصد سال قبل از مولانا در نهج البلاغه اعلام می دارد که «انباشت ثروت در کیسه اقلیتی، ببرکت انباشت ذلت در اکثریت مردم میسر می شود.» (نقل به مضمون)

· این اتفاقا همان نتیجه ای است که هگل خواهد گرفت.

· این نهایتا همان تئوری «اضافه ارزش» است که محتوای یکی از کشفیات تعیین کننده مارکس را تشکیل خواهد داد.

 

4

اما «می توان از خود پرسید:

«آیا با جا به جائی برخی مفاهیم و بردن برخی دیگر در قالب های امروزین، عرفان- و بویژه مثنوی..- می تواند  همچون اندوخته بزرگ و گرانقدر یک تجربۀ ممتد و پر توان در روند تاریخی تکامل ذهن آدمی، در پرورش همگانی انسان های آزاده و اندیشمند و آرمانخواه، بدور از خود بینی و خود خواهی و تعصب به کار آید؟»

 

· این ظاهرا راه حل خیلی خیلی ابتکاری و انقلابی به آذین به مثابه یکی از سران حزب توده است.

· این راه حل کسی است که رضا در آغاز این «پژوهش» کلی هندوانه زیر بغلش نهاده است و به لقب استاد و غیره مفتخر ساخته است.

 

5

آیا با جا به جائی برخی مفاهیم و بردن برخی دیگر در قالب های امروزین

 

· راه حل به آذین برای «پرورش همگانی»  مردم «جا به جا کردن برخی مفاهیم مثنوی مولوی» و مدنیزه و مد روزه کردن آنها ست.

· این راه حل یکی از اعضای بی سواد و بی شعور و بی خبر از جهان حوزه علمیه قم نیست.

· این راه حل شخصیتی است که اگر حزب توده به قدرت می رسید، می توانست وزیر فرهنگ شود.

· آنگاه بر سر فرهنگ جامعه همان بلا می آمد که از طرف یأجوج و مأجوج حی و حاضر آمده است.

· ما باید در روند تحلیل این اثر رضا ببینیم که منظور به آذین مشخصا از این «راه حل» انقلابی چیست.

 

6

آیا با جا به جائی برخی مفاهیم و بردن برخی دیگر در قالب های امروزین

 

· اگر رضا سری به کتابخانه ای در یکی از شهرهای آلمان می زد، متوجه می شد که سوسیالیسم چهل ساله در آلمان دموکراتیک چه ثروت معنوی عظیمی به میراث نهاده است که ترجمه یک هزارم آن برای تربیت چندین نسل کمونیست طراز نوین در ایران و دیگر کشورها کفایت خواهد کرد.

· آنگاه متوجه می شد که تز «جابه جائی مفاهیم مثنوی مولوی» نه تنها به معنی آب در هاون کوفتن است، بلکه حرکتی مطلقا ارتجاعی و بلحاظ فرهنگی مضر و مخرب است.

 

7

آیا با جا به جائی برخی مفاهیم و بردن برخی دیگر در قالب های امروزین

 

· مارکسیسم زرادخانه عظیمی از ساز و برگ نظری و اسلوبی (تئوریکی و متدیکی) به میراث نهاده است که روز به روز غنا و ژرفای حیرت انگیزی کسب می کند.

· آنگاه در این واویلا به آذین به جای نقد دیالک تیکی میراث قرون وسطی جا به جائی مفاهیم عرفان خردستیز را برای «پرورش همگانی»  مردم پیشنهاد می کند.

· طبیعی است که حزب توده با چنین رهبران فلسفه فقیری مرتکب اشتباهات فاجعه بار خطیری گردد.

 

8

آیا با جا به جائی برخی مفاهیم و بردن برخی دیگر در قالب های امروزین ، عرفان- و بویژه مثنوی..- می تواند  همچون اندوخته بزرگ و گرانقدر یک تجربۀ ممتد و پر توان در روند تاریخی تکامل ذهن آدمی

 

· پیشنهاد تکمیلی به آذین «بردن برخی از مفاهیم عرفان در قالب های امروزی» است.

 

· تأمل روی این پیشنهاد به آذین آدمی را به حیرت می افکند:

· به آذین محتوای نظری عرفان قرون وسطی را حفظ می کند و فرم آن را مدرنیزه (نوسازی) می کند.

· شالوده پوسیده ی خانه را حفظ می کند و روبنای آن را، در و دیوار و سقف خانه را نوسازی می کند.

 

9

 

 

 

· برای درک این فاجعه نظری، بهتر است که به دیالک تیک فرم و محتوا بیاندیشیم:

· دیالک تیک فرم و محتوا به زبان ساده همان دیالک تیک ظرف و مظروف است.

· به آذین مظروف نظری کهنه، پوسیده، خرافی و ضد علمی مثنوی مولوی را برمی دارد و با دقت و وسواس خارق العاده در ظرف تر و تمیز مدرنی می ریزد و برای «پرورش همگانی» مردم به خورد خلایق می دهد.

· این دیگر نور علی نور است.

· ایکاش به آذین در ادامه مطلب، مثال مشخصی در این زمینه ارائه دهد تا ببینیم که نتیجه این «انقلاب فرهنگی» از چه قرار است.

 

10

آیا با جا به جائی برخی مفاهیم و بردن برخی دیگر در قالب های امروزین ، عرفان- و بویژه مثنوی..- می تواند  همچون اندوخته بزرگ و گرانقدر یک تجربۀ ممتد و پر توان در روند تاریخی تکامل ذهن آدمی

 

· برخی مفاهیم مثنوی مولوی در قاموس به آذین به مثابه «اندوخته بزرگ و گرانقدر یک تجربۀ ممتد و پر توان در روند تاریخی تکامل ذهن آدمی» جلوه می کنند.

 

الف

 مفاهیم عرفانی به مثابه اندوخته تجربه ای

 

دیالک تیک حسی و عقلی  

 

· این مفهوم به آذین را می توان به نحوی از انحا هم امکان پذیر دانست و هم پذیرفت:

· تجارب انسانی را می توان مورد انتزاع قرار داد و به مفهوم معینی رسید:

· با ملاحظه دمای جوش آب در جاهای مختلف جهان (تجارب بشری) می توان «دمای جوش آب در صد درجه با فشار جو» (مفهوم) را در ذهن خود تشکیل داد.

 

ب

مفاهیم عرفانی به مثابه اندوخته تجربه ای

 

· ایراد این ادعای به آذین اما این است که مفاهیم عرفان کمترین ربطی به تجارب بشری ندارند.

· مثال:

· یکسانی ماده و روح

· یکسانی طبیعت و انسان و خدا.

· زوال جسم و بقای روح.

· تعالی جسمانی، رسیدن به اصل روحی و وحدت با آن (خدا) به عنوان نمونه.

 

· با کدام تجربه ممتد و پر توان می توان به این مفاهیم رسید؟

 

ت

همچون اندوخته بزرگ و گرانقدر یک تجربۀ ممتد و پر توان در روند تاریخی تکامل ذهن آدمی

 

· اکنون خواننده متوجه می شود که به آذین منظور بکلی دیگری از تجربه دارد.

· به آذین مفهوم «تجربه» را نه به معنی پراتیک، نه به معنی عمل مادی، بلکه به معنی کردوکار ذهنی محض تصور و تصویر می کند.

· فروغ اسدپور و همگنان ایشان هم وقتی از مفهوم «پراتیک تئوریک» دم می زنند، کم و بیش همین منظور به آذین را دارند.

 

 دیالک تیک تجربی ـ نظری

 

· به آذین در هر صورت به تحریف مفهوم تجربه می پردازد، بسان فروغ اسدپور که به تحریف مقوله پراتیک.

 

· تفکر در بهترین حالت، تنظیم و طبقه بندی سیگنال های رسیده از کانال های حسی و استنتاج منطقی از آنها ست.

· سیگنال هائی که منشاء مادی، عملی و واقعی دارند.

· سیگنال هائی که در روند پراتیک مادی و ببرکت پراتیک مادی تشکیل و به مغز بشری ارسال می شوند.

 

پ

همچون اندوخته بزرگ و گرانقدر یک تجربۀ ممتد و پر توان در روند تاریخی تکامل ذهن آدمی

 

· به آذین ظاهرا در خود فرو رفتن عارفانه و غرقه گشتن سوبژکتیف در دریای تخیلات و توهمات تصادفی را به معنی «تجربه» تلقی می کند.

 

· این اما به چه معنی است؟ 

ث

همچون اندوخته بزرگ و گرانقدر یک تجربۀ ممتد و پر توان در روند تاریخی تکامل ذهن آدمی

 

· این اولا به معنی باور به دوئالیسم شناخت حسی و عقلی است.

 

· بنظر به آذین شناخت «عقلی» بی نیاز از شناخت حسی نه تنها امکان پذیر است، بلکه حتی می تواند بطور ممتد و پر توان و در روندی تاریخی صورت گیرد و چه بسا حتی به توسعه و تکامل ذهن بنی بشر منجر شود.

 

ج

 

· این ثانیا بدان معنی است که عارف هرچه بیشتر و عمیقتر در خود فرو رود، هم تجربه اش توسعه می یابد و هم ذهنش.

· ظاهرا در قاموس به آذین، منشاء شناخت و شعور خود ذهن است و نه کار عرقریز مادی.

 

· این تز به آذین در بهترین حالت، به معنی تقدم عقلی بر حسی، تقدم تئوری بر پراتیک، تقدم نظر بر عمل است.

 

· مراجعه کنید به دیالک تیک حسی و عقلی، تجربی ـ نظری، پراتیک و تئوری در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

 

ح

 

 

· این خرافه و یاوه به آذین را ثالثا می توان به معنی نوع وطنی ایدئالیسم ذهنی و سوبژکتیویسم قلمداد کرد.

· چون بنا بر این تز به آذین، همه چیز از ذهن بشری شروع می شود و بعد به تحول مادی می انجامد.

· روح مقدم بر ماده است.

· شعور مقدم بر وجود است.

· ذهنی مقدم بر عینی (سوبژکتیف مقدم بر ابوژکتیف) است.

 

· مراجعه کنید به دیالک تیک ماده و روح (وجود و شعور)، سوبژکتیف ـ اوبژکتیف در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

 

 

7 سال پس از خاموشی به آذین

به قلم رضا نافعی

سرچشمه:

صفحه فیس بوک رضا نافعی

تحلیلی از شین میم شین 

   

اما «می توان از خود پرسید:

«آیا با جا به جائی برخی مفاهیم و بردن برخی دیگر در قالب های امروزین ، عرفان- و بویژه مثنوی..- می تواند  همچون اندوخته بزرگ و گرانقدر یک تجربۀ ممتد و پر توان در روند تاریخی تکامل ذهن آدمی، در پرورش همگانی انسان های آزاده و اندیشمند و آرمانخواه، بدور از خود بینی و خود خواهی و تعصب به کار آید؟»

 من خود از ته دل آمادۀ آنم که بگویم:

«آری»

 

· به آذین برای «پرورش همگانی انسان های آزاده و اندیشمند و آرمانخواه، بدور از خود بینی و خود خواهی و تعصب»، مثنوی مولوی را و به عبارت دقیقتر «جا به جائی برخی مفاهیم عرفان- و بویژه مثنوی..- و بردن برخی دیگر در قالب های امروزین» را پیشنهاد می کند.

·  

· این شیوه تفکر اما حاکی از چیست؟

 

1

 

· این اولا بدان معنی است که بزعم به آذین برای تغییر جامعه (تربیت و پرورش توده ها) باید به عرفانی کردن طرز تفکر آنها مبادرت ورزید.

· به عبارت دقیقتر باید اندرزهای مولانا را در رگ توده تزریق کرد تا در طرفة العینی به «انسان های آزاده و اندیشمند و آرمانخواه، بدور از خود بینی و خود خواهی و تعصب» بدل گردند.

 

2

 

· تبدیل توده به «انسان های آزاده و آرمانخواه، بدور از خود بینی و خود خواهی و تعصب» بکمک پند و اندرز را می توان به زور شلاق پذیرفت، ولی تبدیل آنها به «انسان های اندیشمند» را نمی توان حتی تصور کرد.

· با پند و اندرز که کسی متفکر نمی شود.

 

3

 

· این شیوه تفکر به آذین در هر صورت حاکی از باور ایشان به تقدم روح بر ماده و یا به تقدم شعور بر وجود است.

· این بدان معنی است که جهان بینی ایشان ایدئالیستی است.

 

4

 

· این شیوه تفکر از سوی دیگر بدان معنی است که ایشان به تز موسوم به «درک ایدئالیستی تاریخ» باور دارند.

· چون در غیر اینصورت، یعنی اگر ایشان به تز موسوم به «درک ماتریالیستی تاریخ» باور داشتند، می بایستی بر تقدم وجود اجتماعی بر شعور اجتماعی پافشاری کنند و تحول زیربنای جامعه را بر تحولات روبنائی (اخلاقی ـ رفتاری ـ منشی) مقدم بدانند.

· یعنی تحول مناسبات تولیدی را و بویژه مناسبات مالکیت بر وسایل تولید را بر تحول اخلاقی مردم مقدم بدانند.

 

· برای اینکه در جهنم طبقاتی نمی توان «آزاده و اندیشمند و آرمانخواه، بدور از خود بینی و خود خواهی و تعصب» بود.

· جهنم نشینی خوی و خصال درخور در آدمی پدید می آورد.

 

5

 

· رهنمود به آذین کمترین فرق ماهوی با رهنمودهای «علمای» حوزه علمیه قم ندارد.

 

· شاید آنها به جای مثنوی مولوی، قرآن و مفاتیح الجنان را ترجیح دهند.

· ولی در زمنیه تقدم قائل شدن به روح وحدت نظر خواهند داشت.

 

رضا نافعی

گفتم آخر امروز عصر پرواز به فضا ست، مثنوی را با بینش و دانشی که دارد چگونه بنگریم؟

 

· این واکنش رضا به رهنمود ایدئالیستی به آذین نشاندهنده فقر فلسفی خود ایشان نیز است.

 

· ایشان اصلا کاری به جهان بینی ایدئالیستی استاد ندارند و نمی پرسند که چگونه می توان با تزریق مثنوی در رگ توده «انسان های آزاده و اندیشمند و آرمانخواه، بدور از خود بینی و خود خواهی و تعصب» پدید آورد.

· ایرادی که بنظر رضا می رسد، نه محتوای جهان بینانه عرفان، بلکه فاصله ی زمانی مولوی و به آذین است.

· باز هم هرچه باشد، بهتر از هیچ است.

 

 

 

7 سال پس از خاموشی به آذین

به قلم رضا نافعی

سرچشمه:

صفحه فیس بوک رضا نافعی

تحلیلی از شین میم شین 

 

به آذین

«آیا می توانیم به این بهانه که گذشت هفتصد سال جامۀ  دانسته ها و باورداشت های روزگار مولانا را بر پیکر مثنوی تنگ و کهنه و نخ نما کرده است، آن  را یادگار عصری مرده بدانیم که خود نیز مرده است و دیگر هرگز نفس زندگی بر آن نخواهد دمید؟

 

1

 

· به این حکم به آذین باید با دقتی دو چندان نظر کرد:

· به آذین عملا دیالک تیک فرم و محتوا را به شکل دوئالیسم جامه دانسته ها و باورداشت های روزگار مولانا و پیکر مثنوی بسط و تعمیم می دهد.

· دانش زمان مولانا را به آذین فرم (جامه) تلقی می کند و مثنوی را و به عبارت عام تر، عرفان را، محتوا (پیکر.)

· شاید این اولین بار باشد که کسی دیالک تیک فرم و محتوا را این چنین بی پروا وارونه می سازد.

· هر آدم معمولی معمولا دانش هر عصر را محتوا و آثار هنری و فلسفی و غیره مربوطه را فرم تلقی خواهد کرد.

 

· اما چرا به آذین به این وارونه سازی غیر عادی مبادرت می ورزد؟

 

2

 

آیا می توانیم به این بهانه که گذشت هفتصد سال جامۀ  دانسته ها و باورداشت های روزگار مولانا را بر پیکر مثنوی تنگ و کهنه و نخ نما کرده است، آن  را یادگار عصری مرده بدانیم که خود نیز مرده است و دیگر هرگز نفس زندگی بر آن نخواهد دمید؟

 

· برای اینکه به آذین می داند که با گذشت هفتصد سال، فقط فرم هر چیز «تنگ و کهنه و نخ نما» می شود، ولی محتوا رشد می کند.

 

· چرا و به چه دلیل ما به این «پیشداوری» دست می زنیم؟

 

3

· برای اینکه اصولا و قاعدتا، رشد روز افزون محتوا ست که به انفجار فرم منجر می شود:

· دلیل «تنگ و کهنه و نخ نما» شدن فرم هر چیز با گذشت هفتصد سال نیز رشد شکوفان محتوای مربوطه است.

 

· برای فهم این دیالک تیک، در سنت خود به آذین، کودکی را در نظر بگیریم که با گذشت زمان رشد می کند و کت و شلوار سابق به تنش تنگ می شوند و چه بسا پاره و نخ نما می شوند.

· قاعدتا باید شعور بشری (به مثابه محتوا) با گذشت زمان رشد کند و عرفان (به مثابه فرم شعور) «تنگ و کهنه و نخ نما» شود.

 

· به آذین ولی قصد خودفریبی و خدا نکرده عوامفریبی دارد و به همین دلیل شعور بشری (دانسته ها و باورداشت ها) را جامه (فرم) جا می زند و عرفان (مثنوی) را پیکر (محتوا) قلمداد می کند، تا نتیجه ایراسیونالیستی (خرد ستیز) مورد علاقه خود را بآسانی بگیرد:

 

4

آیا می توانیم به این بهانه که گذشت هفتصد سال جامۀ  دانسته ها و باورداشت های روزگار مولانا را بر پیکر مثنوی تنگ و کهنه و نخ نما کرده است، آن  را یادگار عصری مرده بدانیم که خود نیز مرده است و دیگر هرگز نفس زندگی بر آن نخواهد دمید؟

 

· بدین ترتیب اسباب خودفریبی و احیانا عوامفریبی آماده می شود:

· شعور بشری سلب اعتبار می گردد و مثنوی و یا عرفان به پدیده ای بالنده و دم به دم شکوفنده استحاله می یابد.

· آن سان که با گذشت هفتصد سال روز به روز تازه تر و شاداب تر و زنده تر و تابنده تر تلقی می شود.

 

· این همان کاری که ایدئولوژی طبقه حاکمه با ادیان و مذاهب و خرافات و عرفان کرده است و می کند.

· هر روز فرقه مذهبی و خرافی جدیدی اختراع می شود و بوسیله مسیونرهای زیباتر از گل در اقصی نقاط جهان اشاعه داده می شود.

 

· هر کالای مصرفی، ورزشی، هنری و غیره با واژه میستیک (عرفان) و یا با عناوین مکاتب فلسفی و ایدئولوژیکی امپریالیسم مزین می گردد تا هم کالا به فروش رود و هم ایدئولوژی مورد علاقه طبقه حاکمه تبلیغ و بی سر و صدا تحمیل شود.   

 

پنداشتی – این چنین – نه همان شتابزده که خام است.

نه می توان از مثنوی برید، نه می توان هم ناشناخته با آن همخانه بود.

باید پرسید که این توده ی بیشمار واژه ها چیست؟

به زبان امروز چه می گوید؟

 

1

 

· به آذین بسان هر عوام فریب کار کشته ای خواننده یاوه های خود را خام و خر می کند تا زهر ایدئولوژیکی طبقه حاکمه را به حلقش بریزد:

· شعور بشری پس از گذشت هفتصد سال تنگ و کهنه و نخ نما شده است، ولی فرم شعور (عرفان) هفتصد سال قبل تازه تر و شاداب تر و بهتر گشته است.

 

· نتیجه اینکه مثنوی صرفنظر ناپذیر است:

· نه می توان از آن برید و نه می توان ناشناخته با آن همخانه شد.

 

· بلکه باید به شناخت مثنوی کمر بست.

 

2

باید پرسید که این توده ی بیشمار واژه ها چیست؟

به زبان امروز چه می گوید؟

 

· ایده بدی نیست.

· چه بهتر از تحلیل عینی عرفان و بطور کلی، میراث گذشتگان!

 

· اما به آذین در پی تحلیل چیزی نیست.

· از این رو، پیشنهاد می کند که واژه های مثنوی را به زبان امروزین ترجمه کنیم.

 

· شاید منظورش از جا به جائی مفاهیم هم همین بوده است:

· ترجمه مفاهیم به زبان معاصر.

 

به زبان امروز چه می گوید؟

برای جهان سراسیمه و تنگ حوصله ی کنونی، برای این دوران جنگ ها و انقلاب ها و زیر و روئی ها، چه پیامی دارد و آن پیام، اگر هست، کدام است؟

 

1

 

· تعریف به آذین از مفهوم «دوران ما» تعریفی از سر تا پا سوبژکتیویستی، سطحی، مبتذل و غیر علمی است:

· جهان سراسیمه و تنگ حوصله

· دوران جنگ ها و انقلاب ها و زیر و روئی ها

 

الف

جهان سراسیمه و تنگ حوصله

 

· چنین تعریف شلخته و تق و لق و بی در و پیکر از جهان را فقط از نمایندگان خرد ستیز طبقه حاکمه می توان انتظار داشت، از کسانی از  قبیل هایدگر و یاسپرس و غیره می توان انتظار داشت و نه از نمایندگان سپاه پیشرفت اجتماعی.

 

· در هر صورت تصور و تصویر به آذین از جهان کنونی، تصور و تصویری پسیکولوژیکی است:

· جهانی انسان واره است و بسان انسان بلحاظ روحی و روانی بیمار، سراسیمه و تنگ حوصله است.

 

· به آذین بیشک حال و وضع روحی و روانی خود را تعمیم می دهد و شامل حال جهان کنونی می سازد.

 

ب

دوران جنگ ها و انقلاب ها و زیر و روئی ها

 

· این تصور و تصویر به آذین اگرچه بهتر از تصور و تصویر قبلی است، ولی تصور و تصویری سطحی و ظاهری است:

· می توان گفت که به آذین دیالک تیک نمود و بود (پدیده و ماهیت، ظاهر و باطن) جهان و دوران کنونی را تخریب می کند، ماهیت آن را دور می اندازد و راجع به نمود و ظاهر آن داد سخن سر می دهد.

· و مسئله را عملا مبهم و مخدوش و مه آلود می سازد.

 

· چون دوران برده داری و فئودالیسم را نیز می توان دوران جنگ ها و خونریزی های بی امان تلقی کرد.  

 

2

 

· عجیب است که شخصیتی در رهبری حزب توده از مهمترین مفهوم مارکسیستی ـ لنینیستی بکلی بی خبر مانده است.

· در ادبیات حزب توده تا قبل از تخریب بنیادی آن بوسیله طبقه حاکمه، از مفهوم «دوران ما» تعریف علمی روشنی ارائه داده شده بود:

· دوران ما نه دوران سراسیمگی ها، تنگ حوصلگی ها، جنگ ها و زیر و روئی ها و غیره، بلکه بدرستی «دوران گذار از سرمایه داری به سوسیالیسم در مقیاس جهانی» تلقی می شد.

 

 

ادامه دارد.