دیالک تیک خدمت و خیانت (۴ )
فرازهایی از کتاب شهلا زرلكي
تحت عنوان
«در خدمت و خیانت زنان»
ویرایش و تحلیل از
مریم دال و ربابه نون
یکی از علل اصلی با شکست روبرو شدن ازدواج ها،
زیاده خواهی آرمان گرایانه زن هایی است که
در خانه پدر دخترانی خیال پرداز، احساساتی و البته ناامید و افسرده بوده اند.
آنها همه ناکامی ها و سرخوردگی های دخترانه خود را
به خانه شوهر می برند و یقین دارند که
پایان همه شب ها سپید است.
· اگر این داوری و ارزیابی مؤلف را با داوری و ارزیابی حریفی که دعاوی مؤلف را به چالش کشیده، مورد مقایسه مضمونی (محتوائی) قرار دهیم، به حقیقت امر بسیار مهمی برخواهیم خورد که احتمالا احدی متوجه آن نشده، نمی شود و نخواهد شد:
حریف منتقد
تو اين جامعه شبه طالبانى ما،
زن ها كم از طرف مردها تحقير نمى شوند،
كه اين نویسنده هم با ادله بافى هايش
به اين تحقيرها و توهين ها دامن مى زند
و صحه مى گذارد.
بهانه هاي خوبی دست مردهاى فرصت طلب می دهد،
تا فردا هر زنى با شوهرش اختلاف پيدا كرد،
شوهره با زدن برچسب مشكل روحى و روانى بر پیشانی زن،
ادعا كند كه
ناكامى ها و سرخوردگى هايش را سر جهازش از خونه پدر آورده است.
· آنچه که هر خواننده ی بیدار و هشیاری (و نه هر «خواننده» خواب آلود و بیمار و پریشان و مستی) در طرفة العینی متوجه می شود، موضع آنتی فمینیستی (زن ستیز) آشکار مؤلف و موضع فمینیستی بی چون و چرای حریف منتقد است.
· مؤلف، خواه و ناخواه، زن ستیز است و منتقد، زنگرا ست.
· می توان گفت که کشف تفاوت موضع فکری مؤلف و منتقد آسان است.
· دشوار اما کشف وجه مشترک مستور این دو موضع فکری است.
· سؤال از خواننده بیدار و هشیار این است که این وجه مشترک فی مابین از چه قرار است؟
1
· به احتمال قوی هم مؤلف و هم منتقد ـ هر دو ـ بلحاظ خاستگاه طبقاتی ( شاید هم بلحاظ پایگاه طبقاتی) در سنگر طبقه حاکمه اقلیت انگل، استثمارگر و ستمگر قرار دارند.
· پیامد خاستگاه طبقاتی، تشابه ایده ئولوژیکی است.
· چون اعضای هر طبقه اجتماعی، ایده ئولوژی خاص خود را با شیر مادر از آن خود می کنند.
· از کوزه طبقه اجتماعی واحدی، همیشه همان برون تراود، که در ماهیت و ذات آن است.
· هم حکیم طوس و هم شیخ شیراز این حقیقت امر مارکسیستی ـ لنینیستی را کشف و فرمولبندی کرده است:
فردوسی
به گرمابه
زنگی نگردد، سپید
سعدی
عاقبت
گرگزاده، گرگ شود
گرچه با آدمی، بزرگ شود.
2
یکی از علل اصلی با شکست روبرو شدن ازدواج ها،
زیاده خواهی آرمان گرایانه زن هایی است که
در خانه پدر دخترانی خیال پرداز، احساساتی و البته ناامید و افسرده بوده اند.
· مؤلف همه کاسه ها و کوزه های طلاق را بر سر زنان خرد و خراب می کند.
· این ایده ئولوژی طبقه حاکمه اقلیت انگل و استثمارگر و ستمگر است که از قلم مؤلف که از قضا خود زن است، روی کاغذ می نشیند و روح توده ی مصرف کننده (خواننده) را به زهر ایده ئولوژیکی طبقه حاکمه مسموم می سازد.
· مؤلف به قول خواجه شیراز، آن را بر زبان می راند که استاد ازل بر زبانش می نهد:
در پس آینه طوطی صفت ام داشته اند
آن چه استاد ازل گفت:
«بگو»، می گویم
· معنی تحت اللفظی:
· مرا بسان طوطی در پشت آیینه نگهداشته اند.
· هر آنچه که استاد ازل می خواهد، طوطی وش بر زبان می رانم.
3
یکی از علل اصلی با شکست روبرو شدن ازدواج ها،
زیاده خواهی آرمان گرایانه زن هایی است که
در خانه پدر دخترانی خیال پرداز، احساساتی و البته ناامید و افسرده بوده اند
· اگر مفهوم هنری ـ استه تیکی خواجه را بسط و تعمیم دهیم، به خاستگاه طبقاتی و یا پایگاه طبقاتی مؤلف و هر کس و کرکس دیگر می رسیم.
· این پایگاه طبقاتی انسان ها ست که ایده ئولوژی آنها را تعیین می کند و نه میل و اراده و خواست و علایق و سلایق آنها.
· مقصر اصلی، استاد ازل است و نه طوطی.
· طوطی ـ چه بسا ـ عاجز از فهم محتوای سخن خویش است.
· سؤال اکنون این است که چرا استاد ازل مؤلف، زنستیز است و مؤلف را وارد به اتخاذ مواضع آنتی فمینیستی وامی دارد؟
4
یکی از علل اصلی با شکست روبرو شدن ازدواج ها،
زیاده خواهی آرمان گرایانه زن هایی است که
در خانه پدر دخترانی خیال پرداز، احساساتی و البته ناامید و افسرده بوده اند
· دلیل خصومت طبقه حاکمه اقلیت انگل با زنان و زحمتکشان و مولدان (چه مولدان انسانی و چه جانوری و چه نباتی)، جایگاه اجتماعی زنان و زحمتکشان و مولدان است.
· طبقه حاکمه اقلیت انگل و استثمارگر و ستمگر از بدو تولدش، از قبل عرق اندام و زحمت و زجر توده مولد و زحمتکش زیسته است:
· نان خود را از سفره نان توده مولد و زحمتکش ربوده است.
· دلیل مادی خصومت طبقاتی، در همین طرز زیست از قبل زحمت و زجر همنوع است.
· خصومت طبقاتی ـ قبل از همه ـ امری اوبژکتیو (عینی) است و نه سوبژکتیو.
· اگر کسی دشمن توده مولد و زحمتکش نباشد، نمی تواند به آسانی به غصب وسایل تولید توده (اراضی کشت، باغات، مستغلات، قنوات، ابزار و آلات کار، جنگل ها، رودخانه ها، کشتی ها، قلاب ها و غیره) بپردازد.
· به همین دلیل تمامی تاریخ جامعه طبقاتی، میدان جنگ طبقاتی و کشتارگاه طبقات اجتماعی است:
· در تمامی تاریخ جامعه طبقاتی، مبارزه طبقاتی چه از بالا و چه از پایین، چه از سوی طبقه حاکمه اقلیت و چه از سوی توده مولد و زحمتکش، بطرز بی امان، گاهی با شعله و شمشیر و توپ و تفنگ و گه بی شعله و شمشیر و توپ و تفنگ در جریان بوده، است و خواهد بود.
5
یکی از علل اصلی با شکست روبرو شدن ازدواج ها،
زیاده خواهی آرمان گرایانه زن هایی است که
در خانه پدر دخترانی خیال پرداز، احساساتی و البته ناامید و افسرده بوده اند
· این مبارزه بی امان طبقات اجتماعی، فقط در مناسبات تولیدی میان اعضای جامعه محبوس نمانده است، بلکه از زیربنای اقتصادی جامعه به روبنای ایده ئولوژیکی منعکس شده است.
· هر سخنی، هر شعری، هر نقاشی و ترانه و آواز و تندیسی ـ در تحلیل نهائی ـ تیری طبقاتی است که به سوی دشمن پرتاب می شود.
· فرق هم نمی کند که تیرانداز از هدف و آماج تیر، آگاه باشد و یا نباشد.
· استاد ازل اما بی تردید می داند.
· استاد ازل هر ایدئولوگ (هنرمند، واعظ، فیلسوف، سیاستمدار و غیره) هر طبقه اجتماعی، منافع طبقاتی استراتژیکی آن طبقه اجتماعی است.
· به همین دلیل، هر اثر هنری، فکری، فلسفی، حاوی شهد و شرنگ طبقاتی است و هر هنرمند و متفکر و فیلسوف، سرباز پیکار طبقاتی است.
· یکی بسان سعدی و حافظ، ایدئولوگ اشرافیت بنده دار و فئودال و روحانی است.
· دیگری بسان مولوی آنتی تز آندو ست و در سنگر نطفه های آغازین بورژوازی است.
· یکی دیگر بسان لاهوتی، سردار ایده ئولوژیکی رنجبران است.
· تفاوت از زمین تا آسمان است.
6
یکی از علل اصلی با شکست روبرو شدن ازدواج ها،
زیاده خواهی آرمان گرایانه زن هایی است که
در خانه پدر دخترانی خیال پرداز، احساساتی و البته ناامید و افسرده بوده اند
· مؤلف بسان دیگر اعضای طبقه حاکمه اقلیت انگل، دیواری کوتاه تر از دیوار زنان نمی یابد.
· در نتیجه آستین بالا می زند و از دیوار کوتاه زنان بالا می رود.
· نتیجه اش همین می شود:
· دلیل طلاق «زیاده خواهی زنان خیالپرداز، احساساتی، نومید و افسرده» قلمداد می شود که از خانه پدری می آورند.
· بدین طریق و با این ترفند، مرد در جامعه طبقاتی مبتنی بر پدرسالاری (پاتریارشی) به آب زمزم شسته می شود.
· تطهیر می شود.
· تبرئه می شود.
7
یکی از علل اصلی با شکست روبرو شدن ازدواج ها،
زیاده خواهی آرمان گرایانه زن هایی است که
در خانه پدر دخترانی خیال پرداز، احساساتی و البته ناامید و افسرده بوده اند
· مسئله فقط مؤلف این کتاب نیست.
· مسئله ایده ئولوژی خرافی و ایراسیونالیستی (خردستیز) طبقه حاکمه است که به خورد توده داده می شود و به ایده ئولوژی حاکم در جامعه تبدیل می شود.
· روح و شعور طبقه حاکمه با گذشت زمان به روح و شعور حاکم در جامعه مبدل می شود.
· آن سان که اعضای جامعه ـ بی اعتنا به تعلقات طبقاتی خاص خود، حتی بی اعتنا به تعلقات جنسیتی خاص خود ـ بسان اعضای طبقه حاکمه می اندیشند.
· در نتیجه، خودستیزی دست در دست با خردستیزی در کوچه و بازار و برزن و خیابان به راه می افتد و فاجعه می آفریند.
· به صورت هر زن زیبائی اسید پاشیده می شود.
· جشن زنان به تجاوز جنسی دسته جمعی ختم می شود.
· طرز پوشش و گفتار و رفتار و کردار زنان توسط طبقه حاکمه انگل تعیین و دیکته می شود.
· مبارزه طبقاتی از بالا همه سطوح زندگی را در برمی گیرد.
· جامعه اندک اندک به جهنمی با عذاب الیم برای اکثریت مولد و زحمتکش و به بهشتی برین برای اقلیت انگل و بهره کش مبدل می شود.
· خودستیزی فرم داوطلبانه به خود می گیرد.
· زن بر ضد زن لشکر می کشد.
حریف منتقد:
نويسنده اين كتاب
يا مأمور مستور حكومت و حوزه علميه است
و آب به آسياب آنان می ریزد
و يا نادانی از سرتا پا عقده است كه
براى جلب توجه و تحسين مردها اين اراجيف را سرهم بندى كرده است.
تو اين جامعه شبه طالبانى ما،
زن ها كم از طرف مردها تحقير نمى شوند،
كه اين نویسنده هم با ادله بافى هايش
به اين تحقيرها و توهين ها دامن مى زند
و صحه مى گذارد.
بهانه هاي خوبی دست مردهاى فرصت طلب می دهد،
تا فردا هر زنى با شوهرش اختلاف پيدا كرد،
شوهره با زدن برچسب مشكل روحى و روانى بر پیشانی زن،
ادعا كند كه
ناكامى ها و سرخوردگى هايش را سر جهازش از خونه پدر آورده است.
· برای کشف وجه مشترک این دو دیدگاه بظاهر متضاد، کامنت حریف منتقد را مورد تجزیه و تحلیل قرار می دهیم:
1
نويسنده اين كتاب
يا مأمور مستور حكومت و حوزه علميه است
و آب به آسياب آنان می ریزد
و يا نادانی از سرتا پا عقده است كه
براى جلب توجه و تحسين مردها اين اراجيف را سرهم بندى كرده است.
· اگر مؤلف ـ علیرغم زن و مادر بودن ـ موضع ماهیتا آنتی فمینیستی (زن ستیزی) عام دارد و همه کاسه ها و کوزه ها را یکی پس از دیگری بر سر زنان (یعنی ضمنا بر سر خویشتن خویش) خرد و خراب می کند، منتقد از سنگر فمینیسم (زنگرائی)، بحث را از عالم عام به خطه خاص می کشد و خود مؤلف را، یعنی یکی از زنان منفرد و مشخص جامعه را مورد حمله قرار می دهد:
الف
· بدین طریق، بحث از عالم کل خارج می شود و در محدوده محدود جزء صورت می گیرد.
· در نتیجه کشف حقیقت امکان ناپذیر می گردد.
· چون حقیقت، همیشه و همه جا در کل است و نه در جزء.
ب
· حریف منتقد ضمنا بحث را از عالم عام به خطه منفرد و خاص منتقل می کند و دست و پای بحث را درهم می شکند.
· در نتیجه، خواننده انتقاد حریف، با دست خالی از میدان هماندیشی بیرون می رود.
· خواننده در بهترین حالت، به این نتیجه می رسد که فرد منفرد و یا خاصی، مثلا مؤلف این کتاب، فرد معیوبی است و یا هم زن خوب و بد دارد و هم مرد خوب و بد.
· هم زنان قابل انتقاد و تحسین اند و هم مردان.
2
نويسنده اين كتاب
يا مأمور مستور حكومت و حوزه علميه است
و آب به آسياب آنان می ریزد
و يا نادانی از سرتا پا عقده است كه
براى جلب توجه و تحسين مردها اين اراجيف را سرهم بندى كرده است.
· نه مؤلف و نه حریف منتقد، علیرغم اتخاذ مواضع متضاد (آنتی فمینیستی و فمینیستی) کمترین علاقه ای به کشف حقیقت عینی ندارند.
· دلیل این بی علاقگی به کشف حقیقت عینی، به احتمال قوی تعلقات طبقاتی هر دو به طبقه حاکمه است.
الف
· این اولا بدان معنی است که می توان پرچم فمینیستی برافراشت و علیرغم آن، موضع آنتی فمینیستی داشت.
ب
· این ثانیا بدان معنی است که می توان زن بود و علیرغم آن، زن ستیز بود.
3
نويسنده اين كتاب
يا مأمور مستور حكومت و حوزه علميه است
و آب به آسياب آنان می ریزد
و يا نادانی از سرتا پا عقده است كه
براى جلب توجه و تحسين مردها اين اراجيف را سرهم بندى كرده است.
· حریف منتقد، فراموش می کند که با مؤلفی روبرو ست که زن است.
· ظاهرا حق با حریف منتقد است:
· مؤلف از کیسه خلیفه (زن) می بخشد و به هر دلیلی، همه کاسه ها و کوزه ها را بر سر خلیفه می شکند.
· چگونه می توان به مؤلف حق داد؟
· فقط می توان او را مأمور و یا معذور محسوب داشت:
· یا خادم طبقه حاکمه است و یا نادان است و نمی داند که چه می نویسد.
· کشف این نکته اما ربطی به کشف حقیقت ندارد و به همین دلیل رهگشا نیست.
4
نويسنده اين كتاب
يا مأمور مستور حكومت و حوزه علميه است
و آب به آسياب آنان می ریزد
و يا نادانی از سرتا پا عقده است كه
براى جلب توجه و تحسين مردها اين اراجيف را سرهم بندى كرده است.
· در ورای این موضعگیری آنتی فمینیستی مثلا مؤلف، واقعیت کثیف دیرین و دیرنده ی دیگری در جریان است که اعضای جامعه را به زانو در می آورد، به جنون می کشد و به خودستیزی وامی دارد.
· واقعیت کثیف دیرین و دیرنده ای که نامرئی می ماند و بدون چراغ تئوری (مارکسیسم ـ لنینیسم) نمی توان به کشف آن نایل آمد:
الف
· واقعیت کثیف دیرین و دیرنده این است که بشریت از حدود 2000 سال قبل در جهنم جامعه طبقاتی بسر می برد که مبتنی بر پدرسالاری (پاتریارشی) است.
ب
· واقعیت کثیف دیرین و دیرنده این است که این جامعه طبقاتی، جامعه واره ی وارونه ای است که روی سر ایستاده است.
پ
· واقعیت کثیف دیرین و دیرنده این است که در این جامعه، استثناء، جای قاعده ار گرفته است:
· اقلیتی انگل و استثمارگر بر گرده اکثریتی مولد و زحمتکش نشسته است.
ت
· واقعیت کثیف دیرین و دیرنده این است که غصب وسایل اساسی تولید مایحتاج حیاتی با غصب وسایل اساسی تولید مایحتاج روحی و روانی همراه شده است.
· آن سان که اکثریت عظیم مولد و زحمتکش هم بلحاظ مادی وابسته به اقلیت انگل و استثمارگر است و هم بلحاظ فکری، روحی و روانی (ایده ئولوژیکی)
ث
· واقعیت کثیف دیرین و دیرنده این است که اکثریت عظیم مولد و زحمتکش نه با مفاهیم خاص خود، بلکه با مفاهیم اقلیت انگل و استثمارگر می اندیشد.
· در نتیجه مه غلیظی از ابهام بر تار و پود جامعه گسترده است.
· چشم چشم را نمی بیند.
· تمیز خیر از شر دشوار است.
· اقلیت انگل و استثمارگر همه واژه ها را گروگان گرفته، از محتوا خالی کرده و با زباله های مفید و مطلوب برای خود پر کرده است.
· چه بسا خدمت به مثابه خیانت جا زده می شود و خیانت به مثابه خدمت.
· هیچ چیز آن نیست که می نماید.
· زیر هر کاسه، نیمکاسه ای هست.
5
نويسنده اين كتاب
يا مأمور مستور حكومت و حوزه علميه است
و آب به آسياب آنان می ریزد
و يا نادانی از سرتا پا عقده است كه
براى جلب توجه و تحسين مردها اين اراجيف را سرهم بندى كرده است.
· فرح پهلوی در تلویزیون های غربی می گفت:
· شاه کسی را شکنجه نمی کرد.
· راست می گفت.
· آخوند فراری از جمهوری جماران می گفت:
· سید علی اخوندی پارسا و پاک و پاکدامن است.
· او هم راست می گفت.
· حقیقت ولی در ظواهر چیزها، پدیده ها، سیستم ها و روندها نیست.
· در ذات آنها ست.
· حقیقت با ماهیت خویشاوند است و نه حتما با پدیده و ظاهر و نمود.
· بدون فرمان شاهمحمدرضا و شیخ سید علی در سمت رئیس زندان اوین، لاشخورهای شکنجه گر دست از پا خطا نمی کردند و نمی توانستند خطا بکنند.
· این بدان معنی است که اقلیت انگل و استثمارگر، انجام کارهای کثیف را به اعضای سلب آدمیت شده اکثریت بی همه چیز محول می کند تا نان آلوده به خون همگنان خود را زهر مار کنند و اگر احیانا توده برخیزد، همین لاشخورها را به دار کشد و اقلیت انگل جان از مهلکه بدر برد.
· چاره چیست؟
6
نويسنده اين كتاب
يا مأمور مستور حكومت و حوزه علميه است
و آب به آسياب آنان می ریزد
و يا نادانی از سرتا پا عقده است كه
براى جلب توجه و تحسين مردها اين اراجيف را سرهم بندى كرده است.
· چاره شاید این باشد که اعضای جامعه را، نه بنا بر تعلقات ملی، مذهبی، سن و سال و یا جنسیتی شان، بلکه بنا بر تعلقات طبقاتی شان در نظر گیریم.
· در این مورد بخصوص، زن را باید به عنوان پرولتاریا در نظر گرفت.
· همه نقاط قوت و ضعف زنان را می توان در پرولتاریا هم دید.
· در پرتو این چراغ است که زنان جامعه و جهان را می توان ارزیابی کرد.
· و گرنه کشف مؤلف در سنگرایده ئولوژیکی اقلیت انگل و استثمارگر و یا حتی کشف تمایلات پراگماتیستی (سود خود جوئی) زنان در رابطه با مردان دشوار نیست.
· هنر کشف این مسئله است که بر پرولتاریا و در این بحث بر زنان (پرولتاریای مضاعف) در طول تاریخ نکبت بار جامعه طبقاتی چه رفته است که به خودستیزی و ستمگرستائی عادت کرده اند.
حریف منتقد:
نويسنده اين كتاب
يا مأمور مستور حكومت و حوزه علميه است
و آب به آسياب آنان می ریزد
و يا نادانی از سرتا پا عقده است كه
براى جلب توجه و تحسين مردها اين اراجيف را سرهم بندى كرده است.
· این ادعای حریف منتقد، قابل بحث همه جانبه است.
· سؤال اول این است که حریف چگونه به این حدس و گمان رسیده است؟
1
نويسنده اين كتاب
يا مأمور مستور حكومت و حوزه علميه است
و آب به آسياب آنان می ریزد
· حریف پس از تحلیل افکار مؤلف به کشف وجوه مشترک میان ایده ئولوژی او و ایده ئولوژی طبقه حاکمه فئودالی ـ فوندامنتالیستی (حکومت و حوزه علمیه) رسیده است.
· نمی توان به حریف منتقد، حق نداد.
· هم مؤلف و هم روحانیت فئودالی ـ فوندامنتالیستی زن ستیز اند.
· ولی نمایندگی گشتاور ایده ئولوژیکی واحد، می تواند علل و دلایل متنوع و متفاوت و حتی متضاد داشته باشد:
1
نويسنده اين كتاب
يا مأمور مستور حكومت و حوزه علميه است
و آب به آسياب آنان می ریزد
و يا نادانی از سرتا پا عقده است كه
براى جلب توجه و تحسين مردها اين اراجيف را سرهم بندى كرده است.
· یکی از دلایل بیشمار می تواند داشتن منشاء طبقاتی واحد باشد.
· آنتی فمینیسم و آنتی کمونیسم طبقه حاکمه فئودالی ـ فوندامنتالیستی ـ قبل از همه ـ علت طبقاتی دارد.
· اشرافیت بنده دار و فئودال و روحانی و بورژوازی به دلیل جایگاه اجتماعی شان، دشمن آشتی ناپذیر توده مولد و زحمتکش اند.
· این طبقات اجتماعی نان خود را از عرق جبین توده می خورند.
· توده مولد و زحمتکش در قاموس این زباله ها، آدم محسوب نمی شوند.
· آنتی فمینیسم (زن ستیزی) این زباله ها را باید در آنتی کمونیسم (توده ستیزی) طبقاتی ـ ماهوی آنها دانست.
2
· زنان پرولتاریای بی چون و چرا هستند.
· زنان هزار بار پرولترتر از کارگران اند.
· فقط کافی است انواع و اقسام فونکسیون هائی که زنان به عهده گرفته اند، نام برده شوند تا مسئله روشن شود.
· زحمتکش تر و ستمکش تر از زنان، نمی توان کسی را سراغ داشت.
· بشریت در طول تاریخ شرم انگیز جامعه طبقاتی به این ستم و استثمار عریان و بی شرمانه عادت کرده است.
· به همین دلیل کسی ملتفت قضیه نمی شود و یا نمی خواهد ملتفت قضیه شود.
3
نويسنده اين كتاب
يا مأمور مستور حكومت و حوزه علميه است
و آب به آسياب آنان می ریزد
و يا نادانی از سرتا پا عقده است كه
براى جلب توجه و تحسين مردها اين اراجيف را سرهم بندى كرده است.
· مؤلف هم می تواند بلحاظ طبقاتی از اشرافیت بنده دار و فئودال و روحانی و بورژوازی و خرده بورژوازی سنتی باشد و با طبقه حاکمه فئودالی ـ فوندامنتالیستی، در این و یا آن گشتاور ایده ئولوژیکی، وحدت و تشابه داشته باشد.
· یعنی ایده ئولوژی طبقاتی خود را نمایندگی کرده باشد.
· داشتن وحدت ایده ئولوژیکی با کسی و یا طبقه اجتماعی معینی اما یک چیز است و مأمور آن کس و آن طبقه اجتماعی بودن، یک چیز دیگر.
· سؤال این است که چرا ماهیت طبقاتی و وحدت و تشابه ایده ئولوژیکی مسکوت می ماند و وابستگی و مزدوری و مأموریت برجسته و مطلق می شود؟
4
نويسنده اين كتاب
يا مأمور مستور حكومت و حوزه علميه است
و آب به آسياب آنان می ریزد
و يا نادانی از سرتا پا عقده است كه
براى جلب توجه و تحسين مردها اين اراجيف را سرهم بندى كرده است.
· این رلاتیویزاسیون (نسبیت بخشی) و حتی فراموش کردن ماهیت طبقاتی و ابزولوتیزاسیون (مطلق کردن) وابستگی، مزدوری، مأموریت، جاسوسی و غیره احتمالا یکی از ترفند های ایده ئولوژیکی دیرمان و دیرنده ی طبقه حاکمه انگل و ستمگر است.
· ما با این ترفند ایده ئولوژیکی در آثار شیخ شیراز ـ ایدئولوگ اشرافیت بنده دار و فئودال و روحانی ـ آشنا می شویم.
· سعدی به نیت عوامفریبی، جامعه فئودالی را تحریف می کند و به تریاد (تثلیث) گله ـ گرگ ـ شبان (توده ـ ماموران دربار ـ شاه) می رسد.
· بعد، همه کاسه ها و کوزه ها را بر سر گرگ بیچاره خرد و خراب می کند و شبان (خوانین و سلاطین) را با هن و هن فئودالی از زیر ضربه بدر می کشد.
· فرمان بازداشت سران ساواک و سیاستمداران توسط شاه در لحظات آخر عمرش، بر اساس همین تریاد دیر آشنا بوده است، اگرچه دیر بوده است.
· امروزه امپریالیسم همین تریاد سعدی را دم به دم به خدمت می گیرد.
· حتی صدر اعظم آلمان امپریالیستی (هلموت کل) را رسوا می سازد تا پایگاه اجتماعی و مقبولیت توده ای شبان (طبقه حاکمه امپریالیستی) را تحکیم کند و نجات دهد.
· مهره طبقه حاکمه (گرگ) بطرز نمایشی تخریب می شود، فدا می شود تا طبقه حاکمه (شبان) حفظ شود.
· مهره ولی مأمور است و همه کاره، طبقه حاکمه است که کمترین شباهتی به شبان ندارد.
5
نويسنده اين كتاب
يا مأمور مستور حكومت و حوزه علميه است
و آب به آسياب آنان می ریزد
و يا نادانی از سرتا پا عقده است كه
براى جلب توجه و تحسين مردها اين اراجيف را سرهم بندى كرده است.
· جا زدن مؤلف، به عنوان مأمور طبقه حاکمه انگل، ماهیت طبقاتی او را پرده پوشی می کند و مؤلف را تا حد گرگ ملعون سعدی تنزل می دهد.
· مهره واره محسوب می دارد.
· در ادبیات سیاسی ایران همین برخورد سوبژکتیو، برو ـ بیا دارد:
· هر کس حتی بلحاظ فرم، موضع و نظر مشابه با کس دیگر داشته باشد، بی کمترین درنگ، مأمور آن کس، مزدور آن کس، وابسته به آن کس قلمداد می شود.
· در نتیجه، ماهیت آن کس و ماهیت «ارباب» کذائی (و یا واقعی) او مورد بحث قرار نمی گیرد.
· می توان گفت که نفس وابستگی، مزد بگیری و مأموریت به چالش کشیده می شود و کور کورانه محکوم می شود و نه خود موضع و نه خود عمل و کرد و کار.
· منشاء طبقاتی و تاریخی این نحوه برخورد اما چیست و این نحوه برخورد به چه معنی است؟
6
نويسنده اين كتاب
يا مأمور مستور حكومت و حوزه علميه است
و آب به آسياب آنان می ریزد
و يا نادانی از سرتا پا عقده است كه
براى جلب توجه و تحسين مردها اين اراجيف را سرهم بندى كرده است.
· منشاء این مسئله وابستگی، مأموریت، مزدوری، جاسوسی و غیره، بیشک، فئودالی است.
· هر خان و سلطان چلقوزی هم خود وابسته به خان و سلطان دیگر است و هم مأمور و مزدور و جاسوس او ست و هم در هراس مدام از امثال خود بسر می برد.
· امثال خود او که هم می توانند در محدوده حکومت و حاکمیت او و حتی در خرگاه و دربار و خوابگاه خود او باشند و هم در ممالک فئودالی دیگر.
7
نويسنده اين كتاب
يا مأمور مستور حكومت و حوزه علميه است
و آب به آسياب آنان می ریزد
و يا نادانی از سرتا پا عقده است كه
براى جلب توجه و تحسين مردها اين اراجيف را سرهم بندى كرده است.
· این نحوه برخورد بلحاظ ایده ئولوژیکی ـ روبنائی (در عرصه روبنای ایده ئولوژیکی) به معنی مورالیزاسیون (اخلاقی کردن) گرایش ها و سمتگیری ها ست.
· مورالیزاسیون ـ در تحلیل نهائی ـ به دوئالیسم خرافی خیر و شر (هابیل و قابیل) می رسد و فاقد کمترین ارزش علمی است.
· ساواک هر پا برهنه ای را به جرم گوش دادن به رادیو پیک ایران می گرفت، مهر مظهر شر بر پیشانی اش می کوفت و ضمنا اثبات می کرد که سربازان ارتش سرخ مادرش را ماتوشکا خطاب کرده اند و او نطفه همان ها ست.
· مادر اسیر پابرهنه در طرفة العینی به فاحشه ای مورالیزه می شد و خود او به ولد الزنائی.
· در ادبیات سیاسی احزاب و سازمان های کذائی چپ و راست، کشف وحدت نظر و یا حتی تشابه نظر کسی با امپریالیسم و غیره، کافی است تا او را با اطمینان آهنین، مأمور و یا مزدور امپریالیسم و غیره محسوب دارند.
· این طرز تفکر و طرز برخورد، ولی عیب بزرگی است که دور از ما باد.
ادامه دارد.
+ نوشته شده در پنجشنبه بیست و پنجم بهمن ۱۳۹۷ ساعت 9:35 توسط سیاوش زهری
|