تحلیلی از  ربابه نون
ث
شرایط واقعی ـ عینی تشکیل عشق
از دید 
فروغ فیلسوف
 
در دیدگان آیینه ها  
 ـ گویی ـ  
 
حرکات و رنگ ها و تصاویر 
 
  وارونه منعکس می گشت
 
 و
 بر فراز سر دلقکان پست و چهره ی وقیح فواحش 
 
  یک هاله ی مقدس نورانی 
 
مانند چتر مشتعلی 
می سوخت
 
 مرداب های الکل  
با آن بخارهای گس مسموم
  انبوه بی تحرک روشنفکران  را به ژرفای خویش کشیدند
 و   
موش های موذی
  اوراق زرنگار کتب را در گنجه های کهنه   
جویدند 
خورشید  مرده بودخورشید  مرده بود
 
  و فردا  
در ذهن کودکان 
  مفهوم گنگ گمشده ای داشت.
 
 آنها   
غرابت این لفظ کهنه را 
در مشق های خود با  
لکه ی درشت سیاهی 
  تصویر می نمودند.
 
۱
مرداب های الکل  
با آن بخارهای گس مسموم
  انبوه بی تحرک روشنفکران  را به ژرفای خویش کشیدند.
 
فروغ در این جمله، دو مسئله را به خواننده و شنونده شعر گزارش می دهد:
 
الف
اولا سقوط روشنفکران جامعه پس از سرد گشتن خورشید و بقیه بلایا را  
 
ب
ثانیا مقوله ادبی دیرآشنای «می» را از دید به کلی دیگری و با فونکسیون دیگری تئوریزه می کند.
 
ما بهتر است که این دو مسئله و دو نکته را مورد تأمل قرار دهیم تا به درک بخور ـ نمیری از این شعر فروغ فیلسوف نایل آییم:
 
۲

 
مرداب های الکل  
با آن بخارهای گس مسموم
  انبوه بی تحرک روشنفکران  را به ژرفای خویش کشیدند.
 
روشنفکر به قشر اجتماعی معینی اطلاق می شود که نان سفره اش را با کار فکری و هنری در می آورد.
هر قشر اجتماعی تعلق طبقاتی خاص خود را دارد.
روشنفکر می تواند نماینده طبقه حاکمه (برده دار، فئودال، سرمایه دار، کارگر) باشد، نماینده توده (بردگان، رعایا، پیشه وران، صنعتگران، پرولتاریا و غیره) باشد. 
 
دیری است که ما با روشنفکران لومپن پرولتاریا سر و کار داریم که سر کار مان گذاشته اند و کار دست مان داده اند.
 
بهتر است که خواننده ـ خود ـ بیندیشد و روشنفکران نماینده لومپن پرولتاریا را کشف کند.
 
۳
مرداب های الکل  
با آن بخارهای گس مسموم
  انبوه بی تحرک روشنفکران  را به ژرفای خویش کشیدند.
 
پس از مرگ خورشید، روشنفکران جامعه، تحرک (موبیلیته) اجتماعی خود را از دست می دهند و به الکل پناه می برند.
 
فروغ کدامین چیز ها و پدیده ها را در مفهوم تحرک تجرید می کند؟
 
۳
مرداب های الکل  
با آن بخارهای گس مسموم
  انبوه بی تحرک روشنفکران  را به ژرفای خویش کشیدند.
 
منظور فروغ از تحرک، به احتمال قوی، جنبش است.
در نتیجه، می توان گفت که فروغ در مفهوم «انبوه بی تحرک روشنفکران»، رکود جنبش روشنفکری را، یعنی رکود روشنگری به طور کلی را به چالش می کشد.
 
سؤال این است که دلیل این رکود جنبش فکری پس از سرد گشتن خورشید چیست؟
 
۳
مرداب های الکل  
با آن بخارهای گس مسموم
  انبوه بی تحرک روشنفکران  را به ژرفای خویش کشیدند.
 
چراغ فروزان روشنگری را، توده و حزب توده در دست داشت.
 
 با انحلال بی شرمانه حزب توده، با سرکوب خشن و خونین آن و با تخریب سازمان های دهقانی، پیشه وری، زنان، جوانان، کودکان و کارگران آن، با ممنوع اعلام کردن سازمان های سیاسی، صنفی، سندیکایی و هنری آن، چراغ روشنگری خاموش گشت.
به زبان فروغ «خورشید سرد شد.»
 
از قضا، شعرای حزب توده ـ احتمالا بی خبر از محتوای واژه «خورشید» در این شعر فروغ ـ حزب توده را «خورشید تابان» نام داده اند:  
 

 
ایران خورشیدی تابان دارد.
https://www.youtube.com/watch?v=3-yx60rANoI
 
الف سپهر
(احسان طبری)
 
 ایران  
خورشیدی تابان 
دارد
با جان، 
پیوندی
 پنهان دارد
 
مهرش جاویدان با دل پیمان دارد
دل پاس پیمان دارد، تا جان دارد
 
رسم فریاد و افغان، بگذار
بانگ آزادی از جان،  بردار
از خواب خواری گردید ایران، بیدار
دل را 
ـ چون دریا ـ
بر این طوفان بسپار
 
شوری دیگر در سر ما ست
شوق اوجی در تن ما ست
 
 آزادی 
دامن بگشا
آهنگی دیگر 
بسرا
 
از خود گذر کن
هر سو نظر کن
 
بنگر ایران را
نور تابان را
عصری نو شد
چهره بگشا،
جانانه میهن، 
افسانه میهن
امید ما را، 
کاشانه میهن
 
پایان
ویرایش از 
تارنمای دایرة المعارف روشنگری
 
۴
مرداب های الکل  
با آن بخارهای گس مسموم
  انبوه بی تحرک روشنفکران  را به ژرفای خویش کشیدند.
 
با تعطیل حزب توده و اعدام روشنفکران توده ای، به توبه و تبعید واداشتن سران و کادرها و اعضای حزب توده، جامعه از روشنفکران انقلابی تهی می شود و تحت سیطره ترور و تبلیغت مستمر خرافه و توسعه خردستیزی، «انبوه روشنفکران» دچار رکود می شوند و برای تخدیر و تسکین وجدان معذب خویش، به میخانه ها پناه می برند.
 
مهدی اخوان ثالث در اشعاری که پس از کودتای کثیف ۲۸ مرداد سروده، همین مفهوم فروغ را با مهارت هنری حیرت انگیزی پوئه تیزه می کند. (جامه شعر می پوشاند.) 
 
  «ناگه غروب کدامین ستاره؟»
مهدی اخوان ثالث
(م. امید)
 http://hadgarie.blogspot.de/2011/02/1_15.html
 
ث
عشق
از دید 
فروغ فیلسوف
 
در دیدگان آیینه ها  
 ـ گویی ـ  
 
حرکات و رنگ ها و تصاویر 
 
  وارونه منعکس می گشت
 
 و
 بر فراز سر دلقکان پست و چهره ی وقیح فواحش 
 
  یک هاله ی مقدس نورانی 
 
مانند چتر مشتعلی 
می سوخت
 
 مرداب های الکل  
با آن بخارهای گس مسموم
  انبوه بی تحرک روشنفکران  را به ژرفای خویش کشیدند
 و   
موش های موذی
  اوراق زرنگار کتب را در گنجه های کهنه   
جویدند 
خورشید  مرده بودخورشید  مرده بود
 
  و فردا  
در ذهن کودکان 
  مفهوم گنگ گمشده ای داشت.
 
 آنها   
غرابت این لفظ کهنه را 
در مشق های خود با  
لکه ی درشت سیاهی 
  تصویر می نمودند.
 
۱
مرداب های الکل  
با آن بخارهای گس مسموم
  انبوه بی تحرک روشنفکران  را به ژرفای خویش کشیدند.
  
همانطور که ذکرش گذشت، فروغ در این جمله، دو مسئله را به خواننده و شنونده شعر گزارش می دهد:
 
الف
 
اولا سقوط روشنفکران جامعه پس از سرد گشتن خورشید و بقیه بلایا را  
 
ب
 
ثانیا مقوله ادبی دیرآشنای «می» را از دید به کلی دیگری و با فونکسیون دیگری تئوریزه می کند.
 
اکنون بهتر است که  به بررسی مفهوم «مرداب های الکل» فروغ فیلسوف بپردازیم: 
 
۲
مرداب های الکل  
با آن بخارهای گس مسموم
  انبوه بی تحرک روشنفکران  را به ژرفای خویش کشیدند.
  
فروغ مفهوم دیر آشنای «می» در ادبیات فئودالی ایران را بازتعریف می کند و ضمنا دفونکسیونالیزه (تعویض فونکسیونالیته) می کند: 
 
۳

  
می در قاموس عمر خیام، یکی از اجزای اصلی عیش و نوش است.
این فونکسیون می کماکان حفظ شده و توسعه و تعمیق یافته است.
اکنون صدها نوع می وجود دارد و هر سال میلیون ها لیتر می تولید، توزیع و مصرف می شود. ۴
خرقه زهد مرا آب خرابات ببرد
 
می در قاموس حافظ، آب خرابات است.
اگر تیز بیندیشیم، همتراز با آب زمزم است.
 
۵خرقه زهد مرا آب خرابات ببرد
 
می در قاموس حافظ، سیل بنیانکن است.
فونکسیون سیل بنیانکن می، «بردن خرقه زهد» است.
 
می توان گفت، فونکسیون می، اخلاق ستیزی (نیهلیسم اخلاقی) است.
 
آنچه به عنوان انقلابیگری در آیینه ذهن عوام الناس و عوامفریبان منعکس می شود، لومپن پرولتریزاسیون اعضای جامعه است.
می، ساز و برگ لات و لاشخور و لاابالی پروری است.
 
۶
خانه عقل مرا آتش میخانه بسوخت
 
 
می در قاموس خواجه، آتش میخانه است.
فونکسیون می، تخریب خانه خرد خلایق است. 
 
فونکسیون می در فلسفه خواجه شیراز، خردستیزی است.
 
تحلیل خواجه از فونکسیون می، تحلیلی رئالیستی است.
چون می واقعا هم کارخانه مغز آدمی را از کار می اندازد و امکان تفکر را و حتی امکان ادراک خود و محیط پیرامون خود را به حداقل می رساند.
 
در فلسفه حافظ، دیالک تیک وسیله و آماج، به شکل دیالک تیک می و خردستیزی بسط و تعمیم می یابد.
می توان گفت که می بهترین وسیله برای بیچاره کردن عقل اندیشنده (فلسفه) است.
۷ترک افسانه بگو حافظ و می  نوش، دمی
که نخفتیم شب و شمع ـ به افسانه ـبسوخت
 
 معنی تحت اللفظی:
حافظ، افسانه را رها کن و دمی می بخور.
شب، بیدار ماندیم و شمع بیهوده سوخت.
 
می در این بیت غزل خواجه، فونکسیون معنابخشی به عهده دارد:
می به زندگی بی معنای اعضای جامعه، معنا می بخشد.
آنهم چه معنایی!
۸ منم که  گوشه میخانه خانقاه من است
دعای پیر مغان ورد صبحگاه من است
 
معنی تحت اللفظی:
خانقاه من، گوشه میخانه است و ورد صبحگاهی من، دعا در حق پیر مغ می فروش است.
 
میخانه، معبد حافظ است و پیر مغ (زرتشتی) می فروش، مراد او ست.
 
 
۹
بر در میخانه رفتن کار یکرنگان بود
خودفروشان را به کوی می فروشان  راه نیست
میخانه روی، در فلسفه خواجه، معیار صداقت و یک رنگی است و می فروشی ضد آشتی ناپذیر خودفروشی است.
 
۱۰ حافظ ار بر صدر ننشیند ز عالی مشربی است
عاشق دردی کش  اندر بند مال و جاه نیست
 
میخوارگی، در فلسفه خواجه، معیار تعالی اجتماعی و وسعت نظر (بی اعتنایی به مال و مقام) است. 
 
۱۱ تا ابد بوی محبت  به مشامش نرسد
هر که خاک در میخانه ـ به رخساره ـنرفت
 میخوارگی افراطی در فلسفه حافظ، معیار درک مهر و محبت است. 
  
۱۲
به آب روشن می عارفی طهارت کرد
علی الصباح که میخانه را زیارت کرد
اگر امام جماعت طلب کندـ امروز ـ
خبر دهید که حافظ ـ به می ـطهارت کرد
 
می در فلسفه حافظ همتراز با آب زمزم است که آلودگی ها را از بین می برد.
 
۱۳
به سر (راز) جام جم ـ آنگه ـنظر توانی کرد
که خاک میکده کحل بصر توانی کرد. 
  
سرمه چشم کردن خاک در میخانه (الکلیسم، می خواری به مثابه حرفه) در فلسفه حافظ، پیش شرط وقوف به اسرار جام جم است.
بدین طریق، جام می به درجه جام جهان نمای جم ارتقا می یابد.
 
۱۴
مباش بی می و مطرب که زیر طاق سپهر
ـ بدین ترانه ـغم از دل بدر توانی کرد
 می و مطرب در فلسفه حافظ، ترانه ای برای غلبه بر غم و اندوه است.
 
۱۵
گدایی در میخانه طرفه اکسیری است
گر این عمل بکنیخاک، زر توانی کرداکسیر
جوهری گدازنده که ماهیت اجسام را تغییر دهد 
مثلا جیوه را نقره و مس را طلا سازد 
 هر چیز مفید و کمیاب 
 دارویی که هر مرضی را علاج کند. 
  
گدایی در میخانه در فلسفه حافظ،، اکسیری بی همتا ست.
آن سان که هر گدای در میخانه، قادر به تبدیل خاک به زر است. 
  
 ۱۶
مرداب های الکل  
با آن بخارهای گس مسموم
  انبوه بی تحرک روشنفکران  را به ژرفای خویش کشیدند.
 
 سؤال اکنون این است که می در فلسفه فروغ چیست و چه فونکسیونی دارد؟
 
فروغ میخانه های حافظ را، یعنی معابد ایراسیونالیسم (خردستیزی) را به مثابه «مرداب های الکل» تصور و تصویر می کند.
مرداب هایی که فعال اند و در جوش و خروش مدام اند.
به همین دلیل، از آنها «بخار های گس مسموم» بلند می شود.
مرداب هایی که «انبوه بی تحرک روشنفکران را به اعماق خویش می کشد.»  
ث
عشق
از دید 
فروغ فیلسوف
 
۱
مرداب های الکل  
با آن بخارهای گس مسموم
  انبوه بی تحرک روشنفکران  را به ژرفای خویش کشیدند.
  
 سؤال، این بود که می در فلسفه فروغ چه فونکسیونی دارد؟ 
در فلسفه فروغ، میخانه، مرداب است و می (الکل)، محتوای مرداب (لجن).
این بدان معنی است که فروغ فیلسوف، مقوله دیرآشنای می را، بازتعریف می کند.
این همان می ایدئالیزه گشته (به عرش اعلی برده شده) در ادبیات فئودالی ـ قرون وسطایی است که ایدئالیته زدایی می شود و به عنوان لجن (محتوای مکنده و مهلک مرداب) باز ارزیابی می شود.مورد ارزیابی دیگر و از طرازی دیگر قرار می گیرد.این تجدید نظر تئوریکی ـ ایده ئولوژیکی فروغ در تعریف مقوله می اما به چه معنی است؟
 
۲
مرداب های الکل  
با آن بخارهای گس مسموم
  انبوه بی تحرک روشنفکران  را به ژرفای خویش کشیدند.
 الف 
این تجدید نظر تئوریکی ـ ایده ئولوژیکی فروغ در تعریف مقوله می، به معنی قطع رابطه ایده ئولوژیکی با خیام و حافظ و غیره (خراباتیان، به قول کسروی) است.
 
ب
این تجدید نظر تئوریکی ـ ایده ئولوژیکی فروغ در تعریف مقوله می، به معنی ایدئالیته زدایی از می است.فونکسیون می بدین طریق، زیر و زبر می شود:میخواری از نشانه نمودین فخر به روشنفکری به نشانه سقوط فکری و اجتماعی استحاله می یابد. 
 پ
این تجدید نظر تئوریکی ـ ایده ئولوژیکی فروغ در تعریف مقوله می، به معنی دریدن نقاب انقلابیگری نمایی از چهره میخواران در فرم های متنوع است.میخوارگی در فلسفه فروغ فیلسوف، نه نشانه سنت مذهبی شکنی، مدرنیته، انقلابیگری، بلشویسم مبتذل (روسوفیلیسم)، آزادگی، رندی، خراباتیگری، یکرنگی، زهد ستیزی و زاهد ستیزی، بلکه نشانه سقوط فکری و اخلاقی است.به معنی تا فرق سر فرو رفتن در لجنزار است.
ت
این تجدید نظر تئوریکی ـ ایده ئولوژیکی فروغ در تعریف مقوله می، به معنی نوعی سنت شکنی و نوآوری (مدرن اندیشی و مدرنیزاسیون) در هنر شعر و در تئوری اجتماعی (جامعه - فلسفه، تاریخفلسفه) است.
 
ث
در پرتو این تجدید نظر تئوریکی ـ ایده ئولوژیکی فروغ در تعریف مقوله می، می توان مفهوم معروف «تولدی دیگر» فروغ را فهمید.فروغ رشد کرده است.فروغ دچار تحول کیفی شده است.انگار از نو زاده شده است.  
 
ج
این توسعه جهشی و جرقه آسای فروغ،  در اشعار واپسین او به چشم می خورد.ولی فروغ به روند خودبالی (روند بالندگی و توسعه یابندگی) خود، وقوف بی چون و چرا دارد و آن را ـ چه بسا ـ از صراحت می گذراند.در این جور اشعار فروغ، نوعی فخر و مباهات رئالیستی ـ راسیونالیستی به بالندگی و توسعه یابندگی خویشتن خویش به چشم می خورد:
 
۱
یک پنجره برای دیدنیک پنجره برای شنیدنیک پنجره که 
ـ مثل حلقهٔ چاهی ـدر انتهای خود به قلب زمین می‌ رسدو باز می‌ شود به سوی و سعت این  
مهربانی مکرر آبی رنگیک پنجره که
 دست‌ های کوچک تنهایی 
 رااز  
بخشش شبانهٔ عطر ستاره‌ های کریمسرشار می‌ کندو 
می‌ شود از آنجاخورشید
 را 
به  
غربت گل‌ های شمعدانی  
مهمان کرد 
یک  
پنجره 
برای من کافی است.
منظور از این پنجره واحد بی همتا ـ آیا ـ جهان بینی علمی و انقلابی واحد نوین (فلسفه مارکسیستی ـ لنینیستی) نیست که آدمی را استغنایی رشگ انگیز می بخشد و از هرچه جهان بینی عجق ـ وجق در جهان است، بی نیاز می سازد؟
۲
چرا توقف کنم؟
 چه می تواند باشد،
 مرداب؟
 
چه می تواند باشد،   جز 
جای تخم ریزی حشرات فساد؟
 افکار سردخانه را 
جنازه های باد کرده 
رقم می زنندنامرد در سیاهیفقدان مردی اش را پنهان کرده استو 
سوسک
 آهوقتی که سوسک سخن می گوید!
چرا توقف کنم؟ 
همکاری حروف سربی 
 بیهوده استهمکاری حروف سربیاندیشه ی حقیر را 
نجات نخواهد داد 
من از سلاله ی درختانم تنفس هوای مانده 
ملولم می کند 
پرنده ای که مرده بود 
به من پند داد که
پرواز 
را 
به خاطر بسپارم 
نهایت تمامی نیروها 
پیوستن
 است،
 پیوستنبه اصل روشن خورشیدو 
ریختن به شعور نور 
طبیعی استکه
 آسیاب های بادی می پوسند  
چرا توقف کنم؟ 
من 
خوشه های نارس گندم 
رابه زیر پستان می گیرمو شیر می دهم.
صدا 
صدا 
‍- تنها ـ
صدا صدای خواهش شفاب آب به 
جاری شدن صدای ریزش نور ستاره بر
 جدار مادگی خکصدای انعقاد نطفه ی معنیو بسط ذهن مشترک عشق  
صدا 
صدا 
‍- تنها ـ
صدا
ست که می ماند 
در 
سرزمین قد کوتاهان (کوته بینان)معیارهای سنجش 
ـ همیشه ـ
بر مدار صفر سفر کرده اند.
چرا توقف کنم؟ 
من
 از 
عناصر چهار گانه
 اطاعت میکنمو کار تدوین نظامنامه ی قلبمکار حکومت محلی کوران نیست 
مرا 
به
 زوزه ی دراز توحش در عضو جنسی حیوان،
 چه کار؟
مرا 
به حرکت حقیر کرم 
در 
خلاء گوشتی چه کار؟
مرا 
تبار خونی گل ها 
به 
زیستن
 متعهد کرده استتبار خونی گل ها 
می دانید؟
 
۳ مرداب های الکل  
با آن بخارهای گس مسموم
  انبوه بی تحرک روشنفکران  را به ژرفای خویش کشیدند.
 
   
تفاوت و تضاد فکری، تئوریکی (نظری)، طبقاتی و ایده ئولوژیکی فروغ فیلسوف با فروغ جوان از زمین تا آسمان است.فروغ توسعه (تکامل) جهشی یافته است.این جهش انقلابی در زندگی کوتاه تر از آه فروغ (در عمر ۳۲ ساله اش) حیرت انگیز است.چون تفکر ـ به معنی حقیقی کلمه ـ چه بسا از۵۰ سالگی شروع می شود و نه از بیست و چند سالگی.اثر فروغ تحت عنوان «تولدی دیگر» اما در سال ۱۳۴۲ (۳۰ سالگی فروغ) منتشر می شود.یعنی این اثر در بیست و چند سالگی او سروده شده است. به همین دلیل، می توان از بلوغ نبوغ آمیز فروغ سخن گفت.بضاعت فکری و فلسفی فروغ در ۳۰ سالگی غول آسا ست.شاید مارکس و انگلس و لنین و برشت هم از چنین بلوغ نبوغ آمیز حیرت انگیزی برخوردار بوده اند.مسئله اما این است که تفاوت سطح توسعه نیروهای مولده در اروپای کاپیتالیستی کجا و در ایران بنده داری ـ فئودالی کجا؟
 
ادامه دارد.