زندگی مارکس و انگلس (۲۲۷)
هاینریش گمکوف
برگردان
شین میم شین
فصل پانزدهم
هموارسازی راه تشکیل حزب ایزناخ
ادامه
۲
لاسال
و
پس از مرگ او در سال ۱۹۶۴، جانشینش
با
ایده ئولوژی و سیاست خود
از سال ۱۸۶۳
در
انجمن کارگری عمومی آلمان
به گمراه سازی کارگران سازمان یافته در آن انجمن
مشغول بودند.
آنها
نه در صدد در هم کوبی دولت استثمارگران،
بلکه در صدد رفرم دولت فئودالی پروسی بودند.
آنهم
به
طرق زیر:
۱
به کمک احراز حق انتخابات عمومی
۲
به کمک تعاونی های تولیدی کارگری.
تعاونی هایی که دولت استثمارگر می بایستی تأمین مالی اش بکند.
لاسالیانیسم
به
جنبش کارگری
دورنمای (پرسپکتیو) انقلابی نمی داد.
ولی برای مدتی در پرولتاریای آلمان نفوذ چشمگیری داشت.
لاسالیانیسم
به اشاعه این توهم می پرداخت
که
طبقه کارگر می تواند بدون مبارزه طبقاتی و بدون برقراری دیکتاتوری پرولتاریا
به طرز مسالمت آمیزی به سوسیالیسم برسد.
رهبران لاسالیانیستی در جنبش کارگری
راجع به مسئله تکاندهنده مطروحه در کل خلق
در زمینه وحدت آلمان چندین تکه (ملوک الطوایفی) در دولت واحد،
به عوض طرفداری از وحدت دموکراتیکی از پایین،
به طرفداری از بیسمارک (صدر اعظم پروسی) می پرداختند
که می خواست با نقشه مبتنی بر آهن و خون خود،
آلمان را تحت سیطره پروس، از بالا، متحد و یکپارچه سازد.
مارکس و انگلس
چنین سیاستی را نه تنها می بایستی رد کنند،
بلکه به رگبار مسلسل ببندند.
مارکس و انگلس
بر ضد این خط مشی لاسالیانیستی به چندین طریق به مبارزه برخاستند:
انگلس
در طی ۱۰ شامگاه در ماه فوریه،
به تحریر جزوه ای (بروشوری) تحت عنوان «مسئله نظامی پروسی و حزب کارگری» پرداخت که در سراسر المان پخش شد.
انگلس
در این جزوه خطوط اساسی لازم برای سیاست کارگران انقلابی آلمان را به شرح زیر تعیین کرد:
ادامه دارد.