پیامبر اسلام
خواجه نظام‌الدین عبیدالله زاکانی معروف به عبید زاکانی (701 ـ 772 هجری قمری)

رساله اخلاق الاشراف
«بله» نگو!
يكي از بزرگان فرزند خود را فرموده باشد كه اي پسر، زبان از لفظ «نعم» حفظ كن و پيوسته لفظ «لا» بر زبان ران و يقين بدان كه تا كار نفر با «لا» باشد، كار تو بالا باشد و تا لفظ تو «نعم» باشد‌، دل تو به غم باشد.

تحلیل از یدالله سلطان پور

پیشکش به یدالله مفتون امینی


ب
مفهوم «نه»
پيوسته لفظ «لا» بر زبان ران!


• نهی فرزند از بر زبان راندن واژه «آری» (نعم)، بطور منطقی و تجربی به معنی دعوت او به بر زبان راندن واژه «نه» (لا) خواهد بود.
• چنین هم بوده است.

• اما مفهوم «نه» (لا) به چه معنی است؟

• از انتزاع فکری و منطقی کدامین واقعیات امور مفهوم «نه» (لا) پدید آمده است؟

1


• واژه «لا» قبل از همه ما را به یاد جزم (دگم) معروف «لا اله الا الله!» می اندازد.
• پیامبر اسلام با این شعارآهنین، عوامفریبانه فاتحه بلندی بر همه خدایان و بت ها خواند.
• ایشان با لفظ «لا» به نفی همه خدایان مشخص و مادی و به اثبات خدای واحد انتزاعی و ماورای مادی پرداخت.
• خدائی که انعکاس آسمانی ـ انتزاعی خدایان و بتها و خداوندگاران زمینی بود.
• در مفهوم انتزاعی «الله» محمد، نه تنها بت ها، الهه ها و رب النوع ها، بلکه سلاطین و خلفا و امپراطوران و خوانین و بطور کلی طبقات حاکمه گنجانده شده اند.
• اگر از مفهوم انتزاعی الله به راه افتیم و راه رفته را برگردیم، به بت ها و الهه ها و رب النوع ها و سلاطین و خوانین و طبقات حاکمه و غیره خواهیم رسید.
• الله در آغاز بت بزرگ خانه کعبه بود.

• چرا پیامبر اسلام با این شعارآهنین، عوامفریبانه فاتحه بلندی بر همه خدایان و بت ها می خواند و نه صادقانه؟

• دلیلش این است که پیوند دیالک تیکی از هر نوع را حتی به زور بمب اتم نمی توان از هم گسست:
• در این مورد بخصوص، دیالک تیک مجرد و مشخص، مادی و روحی را هرگز نمی توان تخریب کرد و دیواری دوئالیستی میان آندو بر پا داشت.

• چرا و به چه دلیل؟

• دلیل این امر، عینیت دیالک تیک است.
• دیالک تیک پیوندی عینی است، یعنی مستقل از خواست و میل و هوس این و آن است.

• واژه «لا» در هر صورت حاوی نفی رادیکال و بی چون و چرا ست.
• پدر فرزند خود را به نفی فرا می خواند.
• می توان گفت که او دیالک تیک نعم و لا (آری و نه) را تخریب می کند، نعم (آری) را دور می اندازد و لا (نه) را مطلق می کند و بر تخت می نشاند.
• پیامبر اسلام هم همین کار را کرده است:
• همه خدایان مادی را بطرزی متافیزیکی (ضد دیالک تیکی) نفی کرده و خدای انتزاعی خود را اثبات.
• به عبارت دیگر، دیالک تیک مشخص و مجرد، مادی و روحی را پاره کرده، مشخص و مادی را انکار و مجرد و روحی را اثبات کرده است.

• این اندرز عبید از پایه متافیزیکی (ضد دیالک تیکی) و نتیجتا غیرعملی است.
• انسان نمی تواند همیشه خدا «لا» بگوید.
• گذر با سر از دیوار خارا، نه تنها دردسرزا، بلکه علاوه بر آن، محال است.

• اتفاقا در شعر یدالله مفتون امینی نیز، قهرمان شعر که «نه» گوی قهاری بوده، وقتی آئینه به دستش می دهند، عکس خو را می بیند و نمی تواند به انکار خود برخیزد و آری می گوید.
• اگرچه نتیجه آری گوئی اش سنگسار است.

دیالک تیک عینی هستی را نمی توان سرسری گرفت.

 

رساله اخلاق الاشراف
«بله» نگو!
يكي از بزرگان فرزند خود را فرموده باشد كه اي پسر، زبان از لفظ «نعم» حفظ كن و پيوسته لفظ «لا» بر زبان ران و يقين بدان كه تا كار نفر با «لا» باشد، كار تو بالا باشد و تا لفظ تو «نعم» باشد‌، دل تو به غم باشد.

تحلیل از یدالله سلطان پور

حکم سوم
و يقين بدان كه تا كار نفر با «لا» باشد، كار تو بالا باشد و تا لفظ تو «نعم» باشد‌، دل تو به غم باشد.


• این حکم عبید بلحاظ فرم خیلی زیبا ست و یاد آور نثر شیرین و موزون سعدی است:


• شاید به این دلیل بوده که احسان طبری شیفته زبان فارسی بوده است:

 

1
و يقين بدان كه تا كار نفر با «لا» باشد، كار تو بالا باشد.


• عبید با هنرمندی خارق العاده ای دو لفط کاملا مشابه «بالا» ـ به مثابه فرم ـ را با دو محتوای کاملا متفاوت پر می کند:
• با «لا» (نه) و بالا.

 

2
و يقين بدان كه تا كار نفر با «لا» باشد، كار تو بالا باشد.


• در قاموس عبید «لا» گوئی همان و ترقی اجتماعی همان!
• آدمی بی اختیار یاد شعار پیامبر اسلام می افتد:
• قولوا لا اله الا الله، تفلحوا!
• «لا اله الا الله» گوئی همان و رستگاری همان!

• کسانی که در فرنگ، شعار پیامبر را در خارج از تریاد ماده ـ زمان ـ مکان، تحت اللفظی معنی کرده بودند، او را هم در کنار موسی و عیسی جزو «سه کلاهبردار» محسوب داشتند.
• منظور پیامبر اما نفی شرایط موجود بود، نفی شرایطی بود که بلحاظ تاریخی عمرش سر آمده بود:
• پیامبر نماینده نظام مترقی تر برده داری بود و لذا بیانگر حقیقت تاریخی بود و انقلابی بود.
• تحقیر پیامبران در بهترین حالت از ساده لوحی خرده گیران حکایت دارد و در بدترین حالت از عوامفریبی آنها.

 

3
و تا لفظ تو «نعم» باشد‌، دل تو به غم باشد.


• عبید در این حکم نیز دو واژه هم قافیه و هم وزن «نعم» و «غم» را برای نهی از «نعم» (آری) گوئی به خدمت می گیرد.
 

4
و تا لفظ تو «نعم» باشد‌، دل تو به غم باشد.


• عبید ضمنا دیالک تیک مادی و روحی را به شکل دیالک تیک لفظ و دل بسط و تعمیم می دهد:
• بر زبان راند لفظ نعم همان و نشستن دل به غم همان!

• واژه فرم مادی مفهوم است.
• واژه زره مادی روح است.

• دل یکی از مفاهیم اساسی ادبیات قرون وسطی است.
• عبید احتمالا مفهوم «دل» را به معنی ضمیر و روح انسانی بکار می برد.

5
و تا لفظ تو «نعم» باشد‌، دل تو به غم باشد.


• البته هیچ دلیل منطقی و تجربی و عقلی دال بر صحت این اندرز پدر به فرزند وجود ندارد.
• چه بسا نعم گوئی راه نجات از زجر و مرگ است، تا لاگوئی.
• چه بسا آری گوئی هموارساز راه ترقی اجتماعی است، تا نه گوئی.
• نه گوئی گاهی می تواند خیلی خیلی گران تمام شود.

 

پایان

 

تحلیلی از روزبه مهرگان
سرچشمه:
گروه فیس بوک موسوم به
شعر و شعور و شعار

خواجه نظام‌الدین عبیدالله زاکانی معروف به عبید زاکانی
(701 ـ 772 هجری قمری)
رساله اخلاق الاشراف
«بله» نگو!
يكي از بزرگان فرزند خود را فرموده باشد كه اي پسر، زبان از لفظ «نعم» حفظ كن و پيوسته لفظ «لا» بر زبان ران و يقين بدان كه تا كار نفر با «لا» باشد، كار تو بالا باشد و تا لفظ تو «نعم» باشد‌، دل تو به غم باشد.


• در طنز انتقادی عبید، ابتدا می بایست مفهوم «بزرگان» مورد کنکاش قرار بگیرد.
• به نظر می رسد که «یکی از بزرگان» نمی تواند از طایفه دانشمندان و حکیمان باشد.
• به این علت که بزرگانی از آن طایفه فرزند خود را به کسب علم و دانش و بالا بردن آگاهی هدایت می کنند.
• بنا بر این «یکی از بزرگان» اشاره آشکار به یکی از مقامات حکومتی است که در حال راهنمایی فرزندش برای کسب قدرت است.

اما چرا چنین بزرگی، لفظ «لا» را بر لفظ «نعم» ارجح می داند؟

• دلیل این کار را می بایست در ساختار دیکتاتوری حکومت پادشاهی قرون وسطایی جستجو کرد، حکومتی که بر پایه رأی فردی اداره می شود و نه بر اساس آرای شورایی.
• در حکومت فردی اگر فرزند یاد بگیرد، که نه بگوید، طبیعی است که کارش بالا باشد در غیر اینصورت دلش به غم.

• حال سؤال اینجا ست که چرا عبید به چنین نتیجه ای می رسد؟

• عبید در کاخ شاهان رفت و آمد داشته و شخص محترمی هم محسوب می شده، اگر چه به وزارت رسیدنش در جایی به ثبت نرسیده است.
• عبید با چشمان تیز بینش «نه» گوئی بالا دستان را به زیر دستان به عینه می دیده است.
• بی اعتنا به اینکه زیر دستان درست می گفته اند و نادرست.
• برای حفظ قدرتی از نوع دیکتاتوری قرون وسطایی «نه» گوئی یعنی اعلام و اعمال و تحکیم تسلط بر زیر دست.

• تنها در طریق شورایی و به قول درست شما هم اندیشی است که رابطه دیالکتیکی لا و نعم کار برد صحیح خودش را بدست می آورد.
• بنا بر این عبید این طنز را با دلی پر درد به رشته تحریر در می آورد.
• نکته طنز آن همین تخریب دیالکتیک نه و آری است و اتفاقا نکته قابل تأمل آن نیز همین نکته است.

• در واقع عبید بزرگان حکومتی را به «لا» گویی در همه حال متهم می کند.
• «لا» گویی ئی که نه بر آگاهی، بلکه تنها بر تمرین «لا» گویی مبتنی است.

• آیا عبید با تمام وجودش چوب بی صدای این «لا» گویی مدام را از حکومتیان نخورده است؟

• فکر می کنم باید بارها خورده باشد.

بنا بر این، این طنز با توانایی «لا» گویی برشت فرسنگها فاصله از هم دارند.

 

مجید

• با درود
• تحلیل شمارهٔ ۶ این گفته بیشتر با سلیقهٔ من سازگار است.
• «بزرگ» در اینجا پشتوانه ای است، برای تبلیغ این نظر عبید.

• «نه» گوئی اولین قدم برای پیشروی به سمت استقلال، خود کفایی و شاید هم فرد گرایی باشد.
• «لا» گوئی فرد را به خوداندیشی سوق می دهد، به کسب استقلال نظر.
• «نعم» گوئی بیشتر به پشیمانی می ‌انجامد، تا «لا» گوئی.
• تبدیل لا به نعم همیشه راحت تر است از تبدیل نعم به لا.

یدالله

• خیلی ممنون از هماندیشی
• حق از خیلی نظرها با شما ست.
• آنچه برای ما قبل از هر چیز ارزش و اهمیت دارد، خوداندیشی دوستان است.

• دوست مان خوداندیشانه به کشف جنبه هائی نایل آمده اند که از دید ما در تحلیل این طنز موجز پنهان مانده بود:
• ایشان از مفهوم «بزرگ» برداشت دیگری ارائه داده اند:
• «بزرگ» را از طبقه حاکمه دانسته اند و نتیجتا لاگوئی را بطرزی نو توضیح داده اند.
• بدین طریق بخش معینی از واقعیت عینی اجتماعی را روشن کرده اند و به تکمیل تحلیل ما کمک ارزنده ای ادا نموده اند.

• اکنون شما مفهوم «بزرگ» را ـ باز هم بدرستی ـ عنصری صوری برای نقل قصه تلقی می کنید.
• این ایده ارزشمند جدیدی است که بازهم از دید ما پنهان مانده بود.
• نکات بکر و بدیع دیگری هم که بر شمرده اید، نور علی نور اند.
• در روند هماندیشی از این نوع است که اوبژکت (موضوع) شناخت هرچه وسیعتر و عمیقتر و دقیقترمورد تأمل قرار می گیرد و شناخته می شود.

پایان

 

 

اوژنی گرانده
اثر بالزاک


خواجه نظام‌الدین عبیدالله زاکانی معروف به عبید زاکانی
(701 ـ 772 هجری قمری)

رساله اخلاق الاشراف
چانه‌ زني
بزرگي در معامله ‌اي كه با ديگري داشت، براي مبلغي كم، چانه ‌زني از حد درگذرانيد.
او را منع كردند كه اين مقدار ناچيز بدين چانه ‌زني نمي‌ارزد.
گفت:
چرا من مقداري از مال خود ترك كنم كه مرا يك روز و يك هفته و يك ماه و يك سال و همه عمر بس باشد؟
گفتند:
چگونه؟
گفت:
اگر به نمك دهم، يك روز بس باشد!
اگر به حمام روم، يك هفته!
اگر به حجامت دهم، يك ماه!
اگر به جاروب دهم‌، يك سال!
اگر به ميخي دهم و در ديوار زنم، همه عمر بس باشد.
پس نعمتي كه چندين مصلحت من بدان منوط باشد، چرا بگذارم با كوتاهي از دست من برود؟!


تحلیل از یدالله سلطان پور

عنوان حکایت
چانه‌ زني


1


• چانه زنی در معامله یکی از فوت و فن های داد و ستد در جوامع ماقبل سرمایه داری است.
• در همین چانه زنی بر سر هیچ و پوچ، هم از فروشنده و هم از خریدار هر روزه انرژی ارزشمندی به هدر می رود.

• برای جان سالم بدر بردن از این کارزار بی ثمر داد و ستد باید اعصابی از آهن داشت.

• چانه زنی از فقدان قیمت استاندارد برای کالاها حکایت دارد که ناشی از فقدان دولت مرکزی سازمانده است.

2


• چانه زنی در ضمن از ماهیت طبقاتی انسان ها پرده برمی دارد.
• اعضای طبقات حاکمه نه نیازی به چانه زنی دارند و نه چانه زنی در شأن آنها ست.

حکم اول
بزرگي در معامله ‌اي كه با ديگري داشت، براي مبلغي كم، چانه ‌زني از حد درگذرانيد.


• بزرگ مورد نظر در این حکایت عبید، نمی تواند از اعضای طبقه حاکمه باشد.
• اما توده های مولد و زحمتکش را هم کسی بزرگ خطاب نمی کند.
• از این رو، منظور عبید از بزرگ، به احتمال قوی اعضای طبقه متوسط است که در اروپا بورژوازی نامیده می شود.
• همانطور که در حکایات پیشین دیده شد، آماج انتقاد عبید، نه اعضای طبقه حاکمه، بلکه عمدتا اعضای همین طبقه متوسط اند که خست یکی از خصوصیات اساسی شان محسوب می شود.
• عبید با اعضای طبقه متوسط همان رفتاری را در پیش می گیرد که بالزاک با بورژوازی فرانسه پیش گرفته است.

• مراجعه کنید به اثر بالزاک، تحت عنوان «اوژنی دو گرانده»

حکم دوم
او را منع كردند كه اين مقدار ناچيز بدين چانه ‌زني نمي‌ارزد.


• منتقدین بورژوازی معیار ارزشی دیگری دارند و لذا خست خارق العاده بورژوا را مورد انتقاد قرار می دهند.
• انرژی صرف شده برای صرفه جوئی صناری بمراتب ارزشمندتر از صنار مورد نظر است.

• در خردگرائی منتقدین شکی نیست.
• چون برای بازتولید همان انرژی مصروفه برای صنار ناقابل باید غذائی مقوی و گرانبها خورده شود.

حکم سوم
گفت:

چرا من مقداري از مال خود ترك كنم كه مرا يك روز و يك هفته و يك ماه و يك سال و همه عمر بس باشد؟


• این شیوه استدلال و تفکر بورژوا ست.
• برای بورژوازی پول فقط وسیله داد و ستد نیست، بلکه بتی است، اعجازگر.
• پول برای بورژوازی گاو شیردهی است که به انحای مختلف قابل دوشیدن است.
• پول برای بورژوازی وسیله تکثیر ثروت است و لذا مقدس تر از مقدس ترین مقدسات است.

فراز واپسین
گفتند:

چگونه؟
گفت:
اگر به نمك دهم، يك روز بس باشد!
اگر به حمام روم، يك هفته!
اگر به حجامت دهم، يك ماه!
اگر به جاروب دهم‌، يك سال!
اگر به ميخي دهم و در ديوار زنم، همه عمر بس باشد.
پس نعمتي كه چندين مصلحت من بدان منوط باشد، چرا بگذارم با كوتاهي از دست من برود؟!


• در این فراز از حکایت عبید، شیوه تفکر و شیوه زیست بورژوازی تصویر می شود:

1


بورژوازی
اثری از الفارو سیکوه ئیروز

 

• عبید در این فراز از اگوئیسم بی رحم و قسی القلبی پرده برمی دارد که در شیوه تفکر طبقه متوسط بسان ددی درنده در غرش است.

• چرا؟

• برای اینکه داد و ستد دو طرفه است.
• برای اینکه داد و ستد دیالک تیکی است.
• اگر پشیزی برای بورژوا «يك روز و يك هفته و يك ماه و يك سال و همه عمر بس باشد»، برای دستفروش تهیدست چه بسا بمراتب فراتر از این لازم خواهد بود.
• اگر بورژوازی بوئی از هومانیسم برده بود، می بایستی دستفروش تهیدست را هم ملاحظه کند و از چانه زنی پرهیز کند.

2


• در این فراز از حکایت عبید اما از فتیشیسم حماقت آمیز بورژوازی نیز پرده برداشته می شود:
• پشیز بسان بتی اعجازگر از سوی بورژوازی پرستیده می شود.
• در حالیکه برای صرفه جوئی آن پشیز، انرژی بمرابت گرانبهاتری هدر داده می شود.

• فتیشیسم در همه فرم های آن می تواند برای بنی بشر بسیار گران تمام شود.

• این همان فتیشیسم است که فوندامنتالیسم و فاشیسم و امپریالیسم و دیگر فرم های بربریت به خدمت می گیرد تا از انسان بمبی زنده و تپنده بسازد:

تا از انسان جلادی تهی مغز و بی عاطفه و احساس انسانی سرهم بندی کند.
تا به مسخ انسان نایل آید.
تا انسان را انسانیت زدائی کند.

پایان